چکیده:
کارکرد نظام سیاسی از منظر علامه طباطبایی در سه محور نهاد رهبری و مرکز تصمیم گیری نظام سیاسی، سپس دامنه و قلمرو قدرت در بخش حوزه عمومی و خصوصی و سرانجام شیوه و جهت جریان قدرت در نظام سیاسی مورد بررسی قرار می گیرد. در محور اول نقش رهبری و مرکز تصمیمگیری است که از نظر علامه حاکم و رهبر جامعه در امور داخلی و خارجی نظام سیاسی تصمیمگیرنده نهایی است؛ ولی شور و مشورت با مردم قبل از تصمیم گیری جنبه الزام آوری دارد. محور دوم دامنه و قلمرو قدرت است که در دولت اسلامی فقط محدود به حوزه عمومی است و محور سوم شیوه و نوع جریان قدرت در نظام سیاسی است که از پایین به بالاست؛ یعنی نقش مردمی و حضور آنان در قدرت محسوس است. هر سه این امور اساسی در اندیشه سیاسی علامه طباطبایی مطرح و نظریه ایشان در مورد کارویژههای نظام سیاسی اسلام، تحلیل و تبیین خواهد شد.
The function of Islam's political system may be investigated، from Allameh Tabataba'i's perspective، in three following basic fields: the institution of leadership and the center of decision making of the political system; the domain of authority in the public and private fields; and finally the method and direction of the application of authority in the political system. The first point is the role of leadership and the center of decision making، in which Allameh believes the leader and ruler of the society is the final decision maker in internal and external affairs but it is necessary to consult people before decision making. The second point is the domain of authority which is restricted to the public matters in an Islamic government. And the third point is the method and the application of authority in the political system which is upward; meaning the role of people and their presence in authority is sensible. The three above main points are posed in the political thought of Allameh Tabataba'i and his theory on the special functions of Islam's political system is analyzed and explained .
خلاصه ماشینی:
البته باز اين پرسش جا دارد کـه حـاکمي کـه مـي خواهد طبق سيره رسول الله ص و امامان معصـوم ع حکومـت کنـد و احکـام الهـي را بدون کم و زياد و تغيير ايجاد نمايد، آيا مصـداقي جـز اسـلام شـناس واقعـي و فقيـه جامع الشرايط ميتواند داشته باشد؟ بـه هـر حـال اگـر بخـواهيم نظريـه علامـه را درخصـوص نهـاد رهبـري و مرکـز تصميم گيري به طورخلاصه بازنويسي کنيم ، بايد بگوييم علامه معتقد به ماهيـت جمعـي قدرت است و قدرت ماهيت فردي يا هيئتي خاص ندارد و دوم اينکه در زمـان غيبـت ، نقش مردم در مقبوليت بخشي به نظام سياسي و انتخاب حاکم ، نقش محوري ميباشـد و – همان طورکه قبلاً بررسي کرديم - علامه معتقـد بـه ايـده ملـک اجتمـاعي يـا قـدرت اجتماعي سياسي برآمده از اجتماع آحاد مردم و از آن مردم اسـت کـه لاجـرم بايـد بـه خواست و اراده آنان نيز اعمال گردد و اگر پيامبر اکرم ص و امامان ع درخصـوص امـر حکومت و ولايت جامعه تشکيل يافته از مردم ، مردم هيچ گونـه نقشـي در انتخـاب آنهـا ندارند، بدان سبب است که رسول خدا ص وظيفه دعوت و هدايت و تربيت مردم را بـر عهده دارد و از جانب خدا براي قيام به شأن امت و ولايـت در امـور دنيـا و آخـرت و امامت آنان متعين اسـت ؛ ولـي پـس از پيـامبر، انتخـاب خليفـه و حـاکم بلااشـکال بـه مسلمانان واگذار شده است ؛ به گونه اي کـه در چـارچوب سـيره پيـامبر، حـاکم و نظـام حکومتي را انتخاب کنند.