چکیده:
هــدف اصلی ایــن مقاله، عرضــه ی بیانی ســاختاریافته و تحلیلی از «معرفت شناســی اجتماعی» در تفکر علامه مطهری اســت که در حقیقت، سازنده ی مبادی و مبانی فلسفی «جامعه شناســی اسلامی» است. برای دســتیابی به این مقصود، تبیین جامعه شناختی ایشان از «انقلاب اســلامی» به مثابه یک واقعیت اجتماعی، مبنا و مرجع انگاشــته شــده است. از میان مباحث مربوط به بحث معرفت شناســی اجتماعی، ســه مقوله ی بنیادی مورد مطالعه قرار گرفته اســت: «واقع نمایی معرفت اجتماعی»، «روش های معرفت اجتماعی» و «تعمیم معرفت اجتماعی». در بخش واقع نمایی معرفت اجتماعی، مشــخص شــد که از نظر علامه مطهری، امکان دســتیابی به معرفت اجتماعــی «مطابق با واقع» وجود دارد، ولــی از آنجا که پاره هایی از جامعه شناســی، دربردارنده ی معرفت تجربی اســت و معرفت تجربی نیــز ذاتا غیریقینی و حداکثــر ظنی اســت، یافته های محقــق اجتماعی، جنبه ی «احتمالــی» و «غیرقطعی» به خــود می گیــرد. در بخش روش هــای معرفت اجتماعــی، به این نتیجه دســت یافتیم که آیت الله شــهید، در مقام شناخت پدیده های اجتماعی، ضمن رد و ابطال «تجربه گرایی»، به «تکثرگرایی روش شناختی» روی آورده و از روش های مختلف «تجربی»، «ذهنی ـ عقلی» و «نقلی» بهره برده اســت. ســرانجام، در بخش ســوم این مقاله، درباره ی دامنه ی تعمیم معرفت اجتماعی در اندیشــه ی جامعه شــناختی علامه مطهری، این مطلب را بیان کردیم که ایشــان، برخلاف نظریه پردازان کلاســیک علوم اجتماعی، بر این باور نبوده که همه ی گزاره های اجتماعی را می توان «عام» و «جهان شمول» تلقی نمود، بلکه اغلب این گزاره ها «میان دامنه» هستند.
خلاصه ماشینی:
دربارة اين نوع معرفت، دو بخش مسائل مي بايد روشن گردد: دستة اول مسائلي است كه خاص معرفت اجتماعي نيست، يعني معرفت اجتماعي از آن جهت كه «معرفت» است بايد مورد بررسي قرار گيرد؛ دستة دوم، مسائلي است كه خاص Social epistemology.
در تاريخ انديشه و تفكر، تنها از سوفيست هاي يونان باستان نام برده اند كه مدعي عدم امكان تحقق معرفت بوده اند، اما امروز، دست كم در علوم اجتماعي و جامعه شناسي، كسي از چنين سخني دفاع نمي كند.
آنان كه جامعه شناسي را يكسره علم تجربي مي انگارند، به صورت كلي، مدعي عجز اين علم از ارائة پاسخ هاي نهايي و قطعي شده اند و تصریح کرده اند که «جامعه شناسي نبايد و نمي تواند پاسخ هاي نهايي و حقايق نهايي را دربارة جهان اجتماعي به دست دهد، زيرا چنين پاسخ ها و حقايقي، وجود خارجي ندارند» (مك نيل، ١٣٨٧: ١٥٤).
علامه مطهري به وجود عليّت 3 ميان پديده هاي اجتماعي و امكان كشف آن قائل است، اما از آن جا كه پاره اي از يافته ها نه مستند به «نقل قطعي» هستند و نه مبتني بر «عقل برهاني»، بلكه تنها از «مشاهدات و مطالعات تجربي» برمي خيزند، نمي توان همواره عليّت هاي كشف شده را قطعي و حتمي قلمداد نمود.
در تجربه گرايي، هم در علوم طبيعي و هم در علوم اجتماعي، به ويژه از دهة ١٩٥٠ به شدت ترديد شده است (دلانتي، ١٣٨٤: ٣٧)؛ به صورتي كه اكنون اذعان مي شود كه اثبات گرايي 2 نه تنها نمي تواند در علوم اجتماعي راه داشته باشد، بلكه يك اشتباه تاريخي در علوم طبيعي نيز شمرده مي شود (پيشين: ١٤٩).