چکیده:
حقیقت نفس، روح و بدن و رابطه آنها با یکدیگر، از مسائلی است که تأثیر اساسی در آموزه معاد و سرنوشت اخروی انسان دارد. برخی متکلمان، حقیقت انسان را جوهر مجرد متعلق به بدن شمردهاند، برخی بر آنند که نفس، همین پیکر محسوس و مشهود است که روح در منافذ آن حلول کرده است و گروهی نیز حقیقت انسان را اجزایی اصلی در بدن میدانند که پایا و دگرگونناپذیر است. شیخ مفید ضمن پذیرش دیدگاه اول، حقیقت انسان را جوهر بسیط و غیرمادی قائم به خود میداند؛ اما شاگرد او سید مرتضی با پذیرش رویکرد دوم و اعتقاد به یگانگی نفس و بدن، انسان زنده و مکلف را مجموع این شخص ظاهری و هیکل مشهود میداند که روح یا به تعبیر وی هوایی لطیف در منافذ آن جاری است. در دوران معاصر، علامه سید محمدحسین طباطبایی با روش تفسیری و بدیع خود، ضمن پذیرش رهیافت اول، بر دیدگاه شیخ مفید صحه گذاشته است.
خلاصه ماشینی:
شیخ مفید ضمن پذیرش دیدگاه اول ، حقیقت انسان را جوهر بسیط و غیرمادی قائم به خود می داند؛ اما شاگرد او سید مرتضی با پذیرش رویکرد دوم و اعتقاد به یگانگی نفس و بدن ، انسان زنده و مکلف را مجموع این شخص ظاهری و هیکل مشهود می داند که روح یا به تعبیر وی هوایی لطیف در منافذ آن جاری است .
در این پژوهش ، ضمن واکاوی رویکرد مدرسه بغداد در باب حقیقت نفس ، روح و بدن ، به سیر نظریه انسان شناسی در اندیشه امامیه از مدرسه کلامی بغداد تا دوران معاصر و ارزیابی مقایسه ای دو نظریه اصلی در این مدرسه با دیدگاه یکی از متکلمان بزرگ امامیه در عصر حاضر، که در تفسیر، فلسفه و عرفان نیز سرآمد روزگار است ، یعنی علامه طباطبایی، خواهیم پرداخت .
سید مرتضی ، با این سخن ، از همه فلاسفه اسلامی و نیز متکلمانی که پیش از او قائل به تجرد نفس از جسد و مفارقت روح از بدن بعد از فنای آن بودند، جدا می شود و این کلام فلاسفه را که «نفس ، جوهر بسیط و افعال انسان به آن مستند است »، هذیان و کلام بی حاصل می شمرد و تصریح می کند که فاعل ممیز حی ناطق ، همین انسانی است که به صورت شخص روبه روی ما قرار دارد و مشهود ما است ، نه جزئی از آن ، یا جوهر بسیطی که متعلق به آن باشد (همو، ١٤١١: مقدمه ، ٣٢).