چکیده:
«صدق» یکی از مفاهیم وصفی است که «قضیه، باور، عقیده و گزاره» را توصیف میکند؛ در مقابل آن «کذب» قرار دارد که نقیض صدق است. بحث اصلی مطرح در باب صدق، تفسیر و تبیین این واژه است که فیلسوفان و معرفتشناسان، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، هرکدام تفسیرهای مختلفی از آن ارائه کردهاند که آنها را تئوریهای صدق مینامند. تئوریهایی «مطابقت»، «عملگرایی»، «انسجامگرایی»، و ... هرکدام تفسیرهایی از چیستی و معیار ثبوتی صدق ارائه میدهند. به عبارت دیگر، همة نظریهها و تئوریهای صدق، در پی به دست آوردن ویژگیها و معیارهای صدق قضایا میباشند تا در پرتو آن بتوانند به تعریف و چارچوبهای معرفت حقیقی که دستیابی به آن، در گرو به دستآوردن معیار و ویژگی صدق میباشد، نایل آیند.
اگر صدق را به مطابقت باور/ قضیه با واقع و حقیقت اشیاء تفسیر نماییم، خود را پایبند به تئوری مطابقت کردهایم. اما اگر صدق براساس و معیار سودمندی و کاربرد عملیاش تفسیر شود، تئوری عملگرایی/ پرگماتیسم ثابت خواهد شد. بسیاری از دانشمندان اغلب، مغرب زمین را هیچ کدام از تئوریهای مطابقت و عملگرایی قانع نکردهاست، آنان معتقد به هماهنگی و انسجام یک قضیه/ باور با دیگر باورهای یک فرد شدهاند. در این میان، فلاسفه اسلامی، عموما اعتقاد بر تفسیر مطابقی صدق دارند و بسیاری از آنان، آن را مفروض گرفتهاند و تمام اندیشهی شان را براساس این تفسیر، بنا ساختهاند.
خلاصه ماشینی:
"سوال این است که خود این عبارت یک قضیه است و لازم است که معیار صدق آن نیز بیان شود اگر یک قضیة صادق است و فرض چنین است که یک قضیهای صادق میباشد، پس معیار صدق آن چیست؟ اگر معیار آن، همان سودمندی در عمل است، بایدگفت که این معیار برای این قضیه قابل پذیرش نیست؛ زیرا نفس این قضیه یک حقیقت نظری است که مربوط به مقام نظر و تئوری پردازی میباشد و ربطی به عمل ندارد.
اما نمیتوان آن را معیار ثبوتی برای صدق به حساب آورد؛<EndNote No="143" Text=" «حتی اگر این توجیه در مورد عملگرایان افراطی صادق نباشد، در مورد دیگر قرائتهای عمل گروی اجتناب ناپذیر است.
<H2>3ـ تئوری انسجامگرایی</H2> تئوری انسجامگرایی (Coherence theories) که بیشتر از سوی فیلسوفان مغرب زمین مطرح شده است، در واقع، معلول عدم توانایی آنها به اشکالات<EndNote No="144" Text=" بررسی اشکالات شکاکان بر تئوری مطابقت و تفسیرهای مختلف آن، در مقالة دیگر از نویسنده مطرح گردیده است که در دست انتشار میباشد.
آیا مقصود این است که یک قضیه، بایستی هماهنگ با تمام معارف و قضایای پذیرفته شدة تمام بشر باشد؟ اگر این منظور باشد، هیچ معرفتی برای انسان امکان پذیر نیست؛ زیرا بر این مبنا، تمام معرفتهای انسانهای موجود در این عالم را باید در دست داشته باشیم، تا هماهنگی قضیة مورد نظـر را با آنها بسنجـیم.
"/> آیا منظور، هماهنگی یک قضیه با باورها و قضایای مـورد قبول شخـص خاصی میباشد؟ اگر این مراد باشد، همان اشکال نسبیت و تناقض در اینجا نیز مطرح میگردد؛ زیرا یک قضیه با معرفتهای شخص خاصی هماهنگ است، در حالیکه ممکن است با معرفتهای شخص یا اشخاص دیگر هماهنگ نباشد."