چکیده:
دین زرتشت مانند اسلام، به دو ساحتی بودن انسان باور داشته، معتقد است: انسان علاوه بر ساحت جسمانی و بدن ظاهری، که قابل مشاهده است، دارای ساحت غیرمادی است. این پژوهش به توصیف و بررسی تطبیقی واژگان قرآنی و اوستایی درباره بعد غیرمادی انسان میپردازد. در قرآن، از پنج واژه «روح»، «نفس»، «قلب»، «فواد» و «صدر» یاد شده است که اشاره به بعد مجرد انسانی دارند. در اوستا نیز پنج واژه «اهو»، «دئنا»، «بئوذ»، «اوروان» و «فروشی» واژگانی هستند که به ساحت غیرمادی انسان دلالت دارند. این مقاله با روش توصیفی ـ تطبیقی و با تاکید بر قرآن و اوستا به ویژه گاهان زرتشت، نخست به توصیف این واژگان پرداخته، شباهتها و تفاوتهای این واژگان را برجسته کرده، سپس، تحلیلی نو در این زمینه ارائه میکند. افزون بر شباهتهایی که میان واژگان قرآنی و اوستایی وجود دارد، تفاوتهای اساسی نیز به چشم میخورد، از مهمترین آنها، میتوان به تبیین و تحلیل عقلی صحیح از واژگان قرآنی و فقدان تحلیل محتوایی صحیح از تعدد واژگان اوستایی و منافات آن با بداهت عقلی دربارة وحدت حقیقی انسان اشاره کرد.
Like Islam، Zoroastrian religion considers that man has two dimensions and that in addition to his corporal and apparent body، which is visible، he has an immaterial dimension. This study examines what the Qur'an and Avesta say about man’s immaterial aspect and makes a comparison between the two. In the Qur'an، five words are used to refer to the immaterial dimension of man:”ruh”،”nafs”،”qalb”،”fu’ad” and “sadr”. In Avesta also five words are used to refer to the immaterial nature of human beings: "ahou"، "da’ena"، "ba’uz"، "oravan" and "farawshi". Using a comparative- descriptive method and emphasizing on the Quran and Avesta، especially the Gathas of Zarathushtra، the present paper first reviews these words، highlights the similarities and differences between them، and then makes a new analysis in this regard. In addition to the similarities between the Qur'anic words and Avestan words، there are significant differences as well، the most important of which is that we find correct explanation and objective analysis in the Qur'anic words and lack of proper content analysis in many Avestan vocabulary and its contradiction with the objective evidence about the real unity of man.
خلاصه ماشینی:
"نفس سنگ، خود سنگ است و به این معنا در آیات قرآن بر خداوند نیز اطلاق شده است: «کتب علی نفسه الرحمة»(انعام: 12)؛ «و یحذرکم الله نفسه»(آلعمران: 28)«تعلم ما فی نفسی و لا أعلم ما فی نفسک»(مائدة: 116؛ طباطبایی، 1417، ج14، ص285؛ راغب اصفهانی، 1416، ص818؛ جوادی آملی، 1386، ج13، ص642و ج24، ص282).
علامه طباطبائی و برخی دیگر از مفسران، تصریح کردهاند که قلب در قرآن، اشاره به روح یا همان نفس انسانی دارد(صدرالدین شیرازی، 1366، ج6، ص221؛ طباطبایی، 1417ق، ج2، ص223؛ ج9، ص46؛ ج14، ص389؛ ج 15، ص 317 و ج16، ص274؛ جوادی آملی، 1386، ج12، ص654؛ ج1، ص252؛ ج27، ص117ـ118؛ مصباح، 1376، ص 401؛ همو، 1387، ج1، ص264؛ همو، 1389، ج1، ص177).
4. در قرآن با اینکه از پنج واژه دربارة بعد غیرمادی انسان سخن گفته است، اما همه این پنج واژه به یک حقیقت اشاره دارند، انسان از جسم مادی و یک امر مجرد روحانی تشکیل شده است.
البته این دیدگاه، مبتنی بر این است که تنها گاهان زرتشت را مورد توجه قرار دهیم، اما اگر بخواهیم علاوه بر گاهان، سایر کتب اوستایی را ملاحظه کرده و دو نیروی بئوذ(بوی) و فروشی نیز برای انسان در نظر بگیریم، توجیه قابل قبولی برای ساحت غیرمادی انسان، که منافی با وحدت ساحت غیرمادی انسان نباشد، دشوار است.
از جمله شباهتهای دو دین در این موضوع را میتوان به بقای ساحت غیرمادی انسان پس از مرگ، انتساب خلقت روح به خداوند در اسلام و اهورامزدا در دین زرتشت، روان یا نفس انسانی را مسئول اعمال و کردار انسان دانستن، تکریم و اجلال فروهر و روح در متون هر دو دین، شباهت داشتن دئنا، با مباحث فطرت و الهام نفس در قرآن، و..."