چکیده:
مسئلة نسبی بودن یا مطلق بودن گزارههای اخلاقی از مهمترین مسائل مطرح در فلسفة اخلاق است که پذیرش هر کدام از این دو مبنا پیامدهایی تاثیرگذار بر نظامسازی اخلاقی دارد. یکی از موارد زمینهساز نسبیگرایی اخلاقی، مسئلة تزاحم تکالیف است. با توجه به اینکه تکالیف اخلاقی ناظر به عمل و رفتار انسان است، به دلیل پیچیدگی شرایط اجتماعی وقوع تعارض یا تزاحم بین تکالیف در ظرف عمل ممکن است. در پژوهش حاضر، با پذیرش مطلق بودن گزارههای اخلاقی، برخی از راههای رایج حل تزاحم از دیدگاه اندیشمندان اسلامی بررسی شد. راهحل پیشنهادی این است که باید بین فلسفة اخلاق به عنوان یک علم دارای مسائل و روش و قلمرو مشخص و جامعهشناسی اخلاق به عنوان علم دیگر با روشی مختص به خود، تفکیک قائل شویم. مسئلة مطلق یا نسبی بودن گزارههای اخلاقی به فلسفة اخلاق و مسئلة تعارض تکالیف به حوزة جامعهشناسی اخلاق مرتبط است. پس نباید با اتکا به تزاحم تکالیف در ظرف عمل، نسبی بودن گزارههای اخلاقی را نتیجه گرفت، اما برای حل تزاحم تکالیف در مقام جامعهشناسی اخلاق میتوان با تکیه بر بررسی نتایج و پیامدهای عمل اخلاقی، با ترجیح اهم بر مهم و روشهای دیگر اقدام کرد. نکتة مهم این است که مکتبی در فلسفة اخلاق میتواند در حل تعارضات اخلاقی توفیق یابد که به الزام و نتیجه یا وظیفه و غایت، توامان بها دهد و فلسفة اخلاق با رویکرد اسلامی از چنین ظرفیتی برخوردار است.
خلاصه ماشینی:
"دیدگاه این نوشتار این است که ، گرچه فی نفسه ، دیدگاه استاد مصباح ، با تقیید موضوع اخلاقی ، دچار نسبی گرایی اخلاقی نمی شود و حتی در رفع برخی شبهات نسبی گرایان در مقام نظر کمک می کند ولی چنانکه در «بیان راه حل مختار» می آید، مسئلۀ نسبیت یا اطلاق قضایای اخلاقی مربوطه به فلسفۀ اخلاق و تطابق فعل با معیار اخلاقی است و اگر معیار ثابتی برای اخلاق در نظر بگیریم ، اخلاق ، مطلق است و تزاحم و تعارض قضایای اخلاقی مربوط به اخلاق اجتماعی و شرایط اجتماعی و مقتضیات افعال در ظرف عمل است که متأخر از نفس عمل اخلاقی بود، لذا در جامعه شناسی اخلاق طرح می شود.
شبهۀ اول ، این بود که اگر راست گویی، خوب و حسن است ، حال اگر راست گویی منجر به قتل پیامبری شود، شما که قائل به حسن و قبح ذاتی و عقلی هستید، چه کار می کنید؟ خواجه در پاسخ اول با عبارت « ارتکاب اقل القبیحین » به قاعدة اهم و مهم اشاره می کند تا به حل تزاحم دو تکلیف عقلی بپردازد، اما در پاسخ دوم به همین شبهه ، در عبارت « مع امکان المخلص » به راه حل « توریه » اشاره کرده است زیرا « توریه » بر دروغ گفتن برای نجات نبی ، ارجحیت دارد، زیرا هم دروغ نمی گوید و هم جان پیامبر را حفظ می کند، لذا قبح دروغ گویی و حسن نجات جان نبی به جای خود باقی می ماند."