چکیده:
مطالعه سبک زندگی ابزار ارزشمندی جهت فهم ارزشها و معنای همبسته با آن میباشد زیرا سبک زندگی بهعنوان یکی از ارکان هویتساز در جامعه مدرن، حوزه وسیعی اعم از الگوهای روابط اجتماعی، سرگرمی، مصرف و لباس تا نگرشها، ارزشها و جهانبینی فردی و گروهی را در برگرفته و میتواند بر نگرش افراد نسبت به بسیاری از پدیدهها ازجمله طلاق، اثرگذار باشد.
هدف پژوهش حاضر بررسی نقش واسطهای سبک زندگی در ارتباط بین سرمایه فرهنگی - اقتصادی با نگرش به طلاق است. چارچوب نظری پژوهش ترکیبی از نظریه وبر، زیمل، چانی، گیدنز و بوردیو میباشد. روش پژوهش پیمایشی از نوع علی-مقایسهای است. نمونه پژوهش شامل 282 نفر از زوجین متقاضی طلاق مراجعهکننده به مراکز بهزیستی گیلان میباشند که به کمک شیوه نمونهگیری تصادفی انتخاب شدند و به پرسشنامههای نگرش به طلاق، سرمایه فرهنگی و اقتصادی و سبک زندگی پاسخ دادند. ارزیابی مدل مفهومی پژوهش با استفاده از تحلیل مسیر با نرمافزار آموس 18 انجام شد. شاخصهای مطلق و نسبی بهدستآمده مدل را تایید میکنند. به این صورت که تاثیر سرمایه فرهنگی و اقتصادی با واسطه گری سبک زندگی بر نگرش به طلاق معنیدار است. تاثیر سرمایه فرهنگی بر سبک زندگی معنیدار اما بر نگرش به طلاق معنیدار نیست. در سرمایه اقتصادی این تاثیر برای سبک زندگی معنیدار نیست اما نگرش به طلاق را بهصورت معنیداری تغییر میدهد. همچنین تاثیر سبک زندگی بر نگرش به طلاق معنیدار است.
The goal of this research was to study the mediating role of lifestyle on the relationship between economic-cultural capital and the attitude to divorce. The study is a survey of the casual comparative method. The theoretical framework of the study consists of theories by Weber, Simmel, Giddens, Chaney, Weblen and Chaney. The research sample included 278 divorced spouses who had referred to the Welfare Organization centers in Guilan. They were selected through random sampling and were asked to complete a questionnaire on attitude to divorce and economic-cultural capital. The conceptual model in this research was evaluated through a path analysis with an Amos of 18. The measured relative and absolute indexes confirmed the model. This suggests that the impact of cultural and economic capital on lifestyle mediation in the attitude to divorce is meaningful. The impact of cultural capital on lifestyle is significant but not for the attitude to divorce but the attitude toward divorce changes significantly. The impact of lifestyle on attitude to divorce is also significant.