چکیده:
گادامر فهم را عملی دیالکتیکی می داند که از در آمیختگی افق مفسر و افق متن پدید می آید. این فهم دیالکتیکی، بر خلاف نگرش روشنگری، غیرروشمند وپیش بینی ناپذیر است. به این سبب، گادامر فهم را یک رخداد یا واقعه می خواند. بر طبق این نگرش، فهم دیگر انکشاف منفعلانه یک ابژه بر سوژه نیست، بلکه عبارت است از تفاهم یک سوژه با سوژه دیگر در فراشد گفت و گو. بدین ترتیب حقیقت چیزی نیست که از قبل وجود داشته باشد و سوژه صرفا آن را کشف می کند؛ حقیقت در گفت و گو و با گفت و گو پدید می آید. ساختار گفت و گو مبتنی بر پرسش و پاسخ است. مفسر برای حل مسائل امروزین خود به پرسشگری از متن می پردازد و متن را به سخن در می آورد. متن نیز که برخاسته از سنت و حامل سنت است، با پاسخ های خود موقعیت هرمنوتیکی مفسر را به پرسش می گیرد. حاصل این گفت و گو، گشودگی متن به سوی مفسر و گشودگی مفسر به سوی متن است و پایان آن امتزاج افق ها و ارتقای مفسر به فهم و افقی گسترده تر.
خلاصه ماشینی:
"وقتی ما سعی می کنیم پدیدار هرمنوتیکی را از طریق الگوی گفـت وگـو میـان دو شـخص بررسی نمائیم ، امر مشترک در میان این موقعیت هـای بـه ظـاهر متفـاوت یعنـی فهـم مـتن و رسیدن به فهم در گفت وگو، این است که هر دو متوجه مضمونی هستند که پیش روی آن هـا واقع می شود و درست همان گونه که هر مخاطبی سعی می کند بر سر موضوع با شریکش به 33 توافق برسد، مفسر نیز سعی دارد به فهم آن چه متن می گوید دست یابد.
نحوه ی تبیینی که گادامر از چکونگی تحقق فهم هرمنوتیکی ارائـه مـی دهـد ممکـن است این پرسش را در برابر ما قرار دهد که اگر فهم همواره تحت تأثیر سنت و تـاریخ به وقوع می پیوندد پس در رخداد فهم آزادی انسان چه نقشی را ایفا می کند و آیا اصولا نگاه هرمنوتیکی گادامر به یک دیدگاه جزمی و جبرانگارانه در مقوله فهم نمـی انجامـد؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت درست است که گادامر رخداد فهم را عبارت می داند از امتزاج افق مفسر با افق متن ، اما بر این اعتقاد است که این رخداد در درون یک افـق عام تری به وقوع می پیوندد که بر گفت وگوی هرمنوتیکی سیطره دارد.
این بدان سبب است که متن چیزی جز حضور سـنت دیـروز در تحظـه امـروز نیسـت ؛ در نتیجه ، مفسر بـا پرسشـگری از مـتن در واقـع خـود را بـه سـوی سـنت مـی گشـاید و پیش داوری ها و انتظارات خود را در معرض نقد و سنجش سنت قرار می دهـد."