چکیده:
از نظر توماس آکویینی معرفت با واسطه صورتهای ذهنی پدید می آید . عامل ایجاد معرفت مشابهت میان صورت ذهنی و صورت شیی خارجی است . این مشابهت وحدت صوری میان قوای ادراکی و اشیا خارجی است . علاوه بر این صورت های ذهنی مضمون معرفت را نیز تعیین می کنند. امابرای شناخت یک فرد جزیی تنها یک صورت مفهومی کافی نیست . از نظر توماس برای ادراک یک فرد جزیی باید صورتی از خود ماده نیز به نوعی در فاعل شناسا حضور داشته باشدو ادراک آن ماده معین به جزییات فردیت میدهد . مسئله دیگر این است که اگر عقل تنها قادر به درک صورتهایی است که خود ساخته و پرداخته چگونه می توان مدعی شناخت واقع گرایانه از عالم بود؟ از نظر بعضی از مفسران صورتها تنها واسطه میان شیی خارجی و قوای ادراکی هستند اما خود متعلق ادراک عقلی واقع نمی شوند. توماس معتقد است ، متعلق معرفت عقلی ماهیت است که در شیی جزیی وجود دارد که عقل آن را با ادراک صورتهای خیالی و انتزاع آن از ویژگی های کلی بدست می آورد . بنابر این عقل می تواند صورتهای جزیی خیالی را نیز ادراک کند .
خلاصه ماشینی:
"مسئله دیگر این است که اگر عقل تنها قادر به درک صورتهایی است که خود ساخته و پرداخته ، چگونه میتوان مدعی شناخت واقع گرایانه از عالم بود؟ از نظر بعضی از مفسران، صورت ها تنها واسطه میان شیئ خارجی و قوای ادراکی هستند، اما خود، متعلق ادراک عقلی واقع نمی شوند.
بنابراین به تأثیر اشیاء بر یکدیگر از راه دور معتقد نیست ١ و به همین دلیل برای ایجاد معرفت باید صورتها از شیئ خارجی به نحوی وارد دستگاه ادراکی شوند و آن را تحت تأثیر قرار دهند، اما چگونه این امر واقع میشود؟ در معرفت شناسی توماس، ادراک، با واسطه صورتها و در دو مرحله ادراک حسی و ادراک عقلی تحقق مییابد.
اما همچنان این سؤال باقی است که اگر حواس و عقل یک شیئ را به این دلیل منطبع مینمایند که درصورت با آن شیئ مشابهت دارند و برای ادراک یک شیئ مشابهت طبیعی میان صورتها و شیئ خارجی لازم نیست ، چگونه قوای ادراکی انسان شبیه اشیایی می شود که آنها را ادراک میکند؟ بنابراین توجیه نحوه مشابهت میان صورتهای ذهنی و اشیاء خارجی همچنان باقی خواهد ماند، زیرا هنگامی که ما به واسطه صورت ذهنی یک اسب به آن میاندیشیم ، عقل هیچ یک از ویژگیهای فیزیکی و یا عملی اسب را به خود نمیگیرد."