خلاصه ماشینی:
"اما بههرحال،او یک روستایی یورکشایری دوره ندیده بود که در کلبهای در میان زمینهای بیحاصل [خلنگزار]پرورش یافته بود؛در کلبهای که خواهر و برادران پرشمارش[در گوشه گوشه]آن وول میخورند و فکر و خیال هیچ کاری در سرشان نبود، جز اینکه به آنان برسند و کوچکترهایشان یا شیرخواره و در آغوش بودند و یا تازه داشتند چاردستوپا راه میرفتند و تاتیتاتیکنان یا از روی چیزی و یا روی چیزی میافتادند(صفحه 38) کاربرد طنزآمیز تعبیرهایی چون«گوش به فرمان»،«مؤدب»و«فقط فردی دروه ندیدیه»در این قطعه که در چهار سطر پایانی،بر آنها تأکید شده و در جایی نیز از تعبیر«رسیدگی کردن»[در خدمت بودن Waitng on دختر ارباب یادشده در داستان]استفاده شده که بیشتر برای کودکان ناتوان به کار میرود.
باری،«دیگری»که در این رمان مورد تزکیه و تنبه[ Xpurgted ] قرار میگیرد،بخشی از طبقه حاکمه است که از احساس مسئولیت و یا تکلیف[تربیت بچه خود]دست برداشته و او را لوس بار آؤرده است که در مورد پدر کولین Colin و غمخواری با آنهاست و یا در مورد مادر مری و تفریحات اجتماعی غیرطبیعیشان است که هر دو،مانع ار بروز خلاقیت ذاتی و استقلال انسان و«آزادی رفتار»میشوند.
عباراتی همچون«شخصی که والدینش فقیر و عامی بودند»و«شخصی که والدینش ثروتمند و پاکگوهر بودند»،بیشتر احتمال دارد این پرسش را برانگیزند که چرا دستهای افراد باید ارج و منزلت بیشتری از برخی دیگر داشته باشند؟ شگرد«مجهول جلوه دادن Passivisation »نیز روا شمردن عاملی اصالتبخشی به نامها و عنوانها تا آنجا میتواند به ایدئولوژی خدمت کند که نیاز به نام بردن برخی از عوامل پویش «شیئیانگاری»را برطرف کند."