چکیده:
فضای جغرافیایی ایران، علی رغم تنوع جغرافیایی- انسانی و وسعت زیاد آن، در قالب ساختار سیاسی - اداری بسیط و متمرکز اداره میشود. بااین حال، ساختار سیاسی- اداری بسیط ( ازلحاظ نظری) مطلوب کشورهایی به شمار می رود که از یک ملت همگون تشکیل شده و از تکثر و تفاوت های فضایی (جغرافیایی - انسانی) کمتری برخوردار هستند. وانگهی، دستیابی به توسعه پایدار در صدر اهداف و برنامه های هر دولتی قرار دارد و توسعه یافتگی در مفهوم رایج آن بایستی شامل توسعه برابر و نسبی فضای سرزمینی در همه ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی باشد؛ در همین خصوص، تجربه نشان می دهد استفاده از ساختار سیاسی- اداری بسیط و متمرکز به عنوان مکانیسم اجرایی کشور در بعد جغرافیایی و مدیریت سیاسی فضا باعث شکل گیری جغرافیاهای نابرابر قدرت (تخلیه فرصت ها و ابزارهای قدرت از پیرامون - به ویژه نواحی قومی و تمرکز آن ها در کانون های قدرت) می شود که این امر به وضوح در توپوگرافی توسعه یافتگی فضای جغرافیایی ایران، هم در مقیاس ملی و هم در مقیاس منطقه ای و محلی دیده می شود. درمجموع، با توجه به نتایج این پژوهش، منشا بسیاری از مشکلات فضایی در ایران را بایستی در ذات و ماهیت این ساختار جستجو کرد. به گونه ای که ساختار مذکور را می توان بیماری دردناک و بزرگ ترین معضل ساختار فضایی و فرایند سازماندهی فضایی (سیاسی - اقتصادی - فرهنگی) در ایران تلقی نمود. بنابراین، با توجه به وجود ساختار سیاسی- اداری متمرکز در ایران که در آن به تفاوت های انسانی و اکولوژیک چندان توجهی نمی شود؛ این سوال مطرح می شود که آیا در قالب ساختار سیاسی بسیط می توان از توسعه معقول و برابر در نواحی مختلف جغرافیایی- انسانی برخوردار شد، یا اینکه وجود ساختار سیاسی بسیط و متمرکز در کشوری مثل ایران با خصیصه های اکولوژیک و جغرافیایی متنوع می تواند به نابرابری فضایی بیانجامد.
خلاصه ماشینی:
به گونه ای که بررسی و تحلیل یافته های این پژوهش نشان میدهد که در ساختار بسیط و متمرکز ایران ، علیرغم تنوع قومی، مذهبی و خصیصه های اکولوژیک و جغرافیایی متنوع در سرزمین ایران ، همگون پنداشتن فضای کشور (به ویژه ازلحاظ فرهنگی)؛ استفاده از قانون واحد برای کـل کشـور، اجـرای یکنواخت قوانین در سطح کشور بر محور همگون پنداری فضای جغرافیایی و آحاد ملت ؛ متمرکـز بـودن فرایند برنامه ریزی و بودجه و دخل و خرج کشور (به ویژه ازلحاظ اقتصـادی)؛ نظـارت و کنتـرل بـر کلیـه نهادها و سازمان ها تحت لوای دولت مرکزی؛ اعمال تصمیمات سیاسی و قـانون گـذاری در مرکـز؛ نادیـده گرفتن تفاوت های جغرافیایی در سیاست گذاریهای ملی؛ استقرار جریان یکسـویه فرمـانروایی از بـالا بـه پایین و نقش آفرینی نهادهای محلی تحت کنترل کامل دولت مرکزی در همه عرصه های سیاسی، اقتصـادی و فرهنگی (به ویژه ازلحاظ اقتصـادی/ ظـاهرا، شـکل گیـری نـوعی رابطـه اربـاب - رعیتـی کـه از لحـاظ اطاعت پذیری سیستم منسجمی را شکل میدهد) باعث شکل گیـری جغرافیاهـای نـابرابر قـدرت (تخلیـه فرصت ها و ابزارهای قدرت از پیرامون - به ویژه نواحی قومی- و تمرکز آن ها در کـانون هـای قـدرت ) در ایران بوده و روند موجود- علیرغم تعدیل نسبی و خیلی پایین (مراجعه شود به نقشه های ش ٤) همچنان ادامه دارد.