چکیده:
این مقاله از جریان فکری ساختارگرایی سخن در میان مینهد و پس از آن با تعریف ساختارگرایی و شرح گونههای آن، از جمله زبانشناسانه، انسانشناسانه و مارکسیستی، فهم ساختارگرایان از غیرذاتی بودن، ارتباطی بودن و متمایز بودن ساختها را بررسی میکند. ساختارگرایی بینشی خاص نسبت به هویت بود و از این منظر هویتها برساختههایی گفتمانی و درون ساختها ساکناند. این بینش ضدذاتگرایانۀ ساختارگرایان دربارۀ هویت سوژه، نقطۀ برگشتگاه کار فکری پساساختارگرایان شد و آنها در این راه به فهم جدیدی از هویت سوژه دست یافتند؛ سوژه بهمثابۀ هویتی کدر و آغشته به (دیگری). دیگرخواهی پساساختارگرا، این جریان فکری را به شالودهشکنی روابط فرادستی و فرودستی مسلط بر جریان اصلی سیاست و همچنین واسازی ساختهای اقتدارگرایانۀ موجود در جوامع انسانی مصمم کرد.
This Essay speak about theoretical praxis of structuralism and it´s form such linguistical، anthropological and Marxist، and it attempts to explain Structuralist understanding of non-essential، differential and communicationary. Structuralism has a special insight to identity: it is discoursive constituted، thus it has habitied in structurs. This anti-essentialism of Structuralist to the identity of subjects، has become their theoretical return point to a new concept of subjects identity: subjects as ambiguous identity and amalgamated with the other. The concept of the other in Structuralist understanding ended to deconstruction of superior and inferior relation of political main stream.
خلاصه ماشینی:
بازشناسی گذار ساختارگرایی به پساساختارگرایی 1 عبدالرحمن عالم استاد گروه علوم سیاسی دانشکدة حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران مصطفی انصافی دانشجوی دکتری اندیشه سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی (تاریخ دریافت : ٨٩/٨/١٦ – تاریخ تصویب : ٩١/٣/٢٠( چکیده این مقاله از جریان فکری ساختارگرایی سخن در میان مینهد و پس از آن با تعریف سـاختارگرایی و شرح گونه های آن ، از جمله زبان شناسانه ، انسان شناسـانه و مارکسیـستی، فهـم سـاختارگرایان از غیرذاتی بودن ، ارتباطی بودن و متمایز بودن ساخت ها را بررسی میکند.
سوسور با مطالعۀ عناصر تشکیل دهندة زبان از روابط بین معنا و عملکرد قواعد صوری زبان صرف نظر کرد، در عوض معنا و ساختار زبان را به واسطۀ مفهوم نشانه به هم متصل کرد که مدلول ١ یا همان معنا نام دارد که صرفا از روابط اختیاری و قراردادی با دال ٢ یا صورت تشکیل میشود.
دغدغه های این دو جریان فکری تا حدودی مشابه یکدیگر است ، چراکه هر دو جریان بر ساختارها متمرکز میشوند، ساختارگرایی تنها به توصیف آنها بسنده می کند، اما پساساختارگرایی به نقد و گاه تحمل ناپذیری ساختارها تأکید دارد.
دریدا به فرض لوی اشتروس مبنی بر شکل گیری سازوکار ذهن براساس تقابل های دوتایی، نقد وارد میکند و زبان شناسی سوسور را نیز به دلیل ارجاع همیشگی دال ها به یک مدلول استعلایی به باد انتقاد میگیرد و در تلاش برای عبور از آن برمیآید.