چکیده:
تبیین ناتورالیستی از رویای صادقه یعنی آنکه این پدیده با صرف نظر از عوامل ماورالطبیعی تبیین شود. ارسطو در طبیعات کوچک و کارل گوستاو یونگ در آثار خود رویابینی را با رهیافت ناتورالیستی توضیح داده اند. این نوشتار بر آن است که با تدقیق در نظریات این دو متفکر، چگونگی نگرش ناتورالیستی به رویا را که برای اهل مابعدالطبیعه امری غریب است، نشان دهد. ارسطو و یونگ علیرغم اینکه هر یک به بستر تاریخی متفاوتی تعلق دارند، از حیث روش ناتورالیستی به معنای عام کلمه، وجه اشتراک دارند و به لحاظ محتوایی هر دو از مفهوم «مقارنت» برای تبیین رویای صادقه استفاده میکنند که به معنای انطباق تصادفی رویدادهای عینی با امور روان شناختی است. همچنین به نظر میرسد مفهوم یگانه انگاری خنثی نزد یونگ با نظریه ماده-صورت در نفس شناسی ارسطو، از برخی جهات قابل تطبیق است و این امر زمینه را برای رویکرد ناتورالیستی به رویا به عنوان یکی از صور آگاهی فراهم میسازد.
The naturalistic explanation of realized dream (or dreams that come true) means that this phenomen will be explained regardless of supernatural agents. Aristotle in Parva naturalia and Jung in his works explained dream visionary. In this article by scrutiny on these thinkers’ theory, we will indicate the naturalistic approach to dream that is far- fetched for followers of metaphysics. In spite of this fact that Aristotle and Jung both belongs to different historical contexts, they have common aspects in terms of naturalistic method; in the universal or broad sense of word, but in terms of content both explain the true dream by the term “coincidence” or accidental conformity between objective events and psychological affairs. It also seems that the notion of Neutral monism in Jung is adaptive to Hylomorphism in Aristotle psychology, and this, provides a path for naturalistic approach to dream as one forms of consciousness.
خلاصه ماشینی:
ارسطو و يونگ عليرغم اينکه هر يک به بستر تاريخي متفاوتي تعلق دارند، از حيث روش ناتوراليستي به معناي عام کلمه ، وجه اشتراک دارند و به لحاظ محتوايي هر دو از مفهوم «مقارنت » براي تبيين رؤياي صادقه استفاده ميکنند که به معناي انطباق تصادفي رويدادهاي عيني با امور روان شناختي است .
همچنين به نظر مي رسد مفهوم يگانه انگاري خنثي نزد يونگ با نظريه ماده -صورت در نفس شناسي ارسطو، از برخي جهات قابل تطبيق است و اين امر زمينه را براي رويکرد ناتوراليستي به رؤيا به عنوان يکي از صور آگاهي فراهم ميسازد.
بنا براين نتيجۀ نگرش طبيعت انگارانه ارسطو اين است که براي تعيين جايگاه نفس به عوامل ماوراء طبيعي رجوع نميکند، پس شايد بتوان گفت که او درباره رؤيا نيز رويکرد ناتوراليستي خواهد داشت .
در واقع وقتي يونگ از منظر ناخودآگاه جمعي به سطوح مختلف روان مينگرد، تمايز بين عالم و معلوم يا نفس و بدن منتفي ميگردد(کاپلستون ، ١٣٨٨، ص ١٠١) و از اين جهت نظريه يگانه - انگاري خنثي را ميپذيرد يعني واقعيت نهايي، منحصرا ذهني يا فيزيکي نيست بلکه توأمان هر دو جنبه را دارد.
البته يگانه انگاري خنثي در انديشه يونگ مبتني بر طرح ناخودآگاه جمعي است ؛ يعني کهن الگوها به عنوان واقعيت نهايي از نظر ذهني يا فيزيکي بودن خنثي هستند و تمايز امر ذهني و فيزيکي مربوط به سطح آگاه روان ميشود.
مقارنت همزمان با نظريه يگانه انگاري خنثي به اين نحو تبيين ميشود که بين ذهن و عالم خارج توازي وجود دارد ولي ارسطو صرفا مقارنت را به اين معنا ميگيرد که اگر محتويات يک رؤيا محقق شود، حسب اتفاق و صدفه است .