چکیده:
رابطهی دولت و ملت در جهان مدرن امروزی، مسألهی مهمی است؛ این امر در تاریخ معاصر ایران نیز قابل بررسی است. در همین راستا، متن حاضر روی سنجش ارتباط بین دولت و ملت در چارچوب مفاهیم سرمایهی اجتماعی و رفاه اجتماعی متمرکز شده و با واسطهی مفهومی "اعتماد" در سطوح اجتماعی (افقی) و سیاسی (عمودی) و به صورت رابطهی متقابل مورد مداقه قرار گرفته است. ضرورت این کار به دلیل اثرگذاری شدید سرمایهی اجتماعی و تمایلات و نگرشهای اجتماعی در توسعه است؛ بنابراین، چگونگی تأثیرگذاری سرمایه و رفاه اجتماعی بر دگردیسیهای رابطهی دولت و ملت در ایران مورد مطالعه قرار خواهد گرفت. پرسش اصلی حول این است که وضعیت سرمایهی اجتماعی در ایران کنونی چگونه در شکل دادن به رابطهی دولت و ملت اثر میگذارد؟ فرضیهی ما بر اساس مداقه در روابط اجتماعی و سیاسی در وضعیت ساختاری ایران صورتبندی شده است که میتواند هم شکافهای متقدم و متأخر بین مبانی دولت و ملت را پوشش دهد و هم راهکار احتمالی ترمیم آنها را دربر بگیرد. این متن با روش کیفی و تاریخی و با بهرهگیری از نگرش دیالکتیکی پردازش شده و مشخص میکند که تحولات پایهای در سطوح اجتماعی و سیاسیِ تاریخ معاصر ایران، تداوم نسبی یافته است و سرمایهی اجتماعی در حالتی بحرانی قرار دارد.
خلاصه ماشینی:
در همینراستا، متن حاضر روی سنجش ارتباط بین دولت و ملت در چارچوب مفاهیم سرمایهی اجتماعی و رفاه اجتماعی متمرکز شده و با واسطهی مفهومی "اعتماد" در سطوح اجتماعی (افقی) و سیاسی (عمودی) و بهصورت رابطهی متقابل مورد مداقه قرار گرفته است.
در این چارچوب، یکی از مباحث مهم در رابطهی میان دولت و ملت، بحث "سرمایهی اجتماعی" و چالشهای آن است که در متن حاضر، در رابطهی تحلیلی و متقابل با رفاه اجتماعی در نظر گرفته میشود.
پرسش اصلی ما این است که «چگونه وضعیت سرمایهی اجتماعی در ایران کنونی به ارتباط بین دولت و ملت شکل میدهد؟».
همچنین مطالعهی نادر مهرگان و همکارانش به نتایجی درخور توجه رسیده است (مهرگان و دیگران، 1391: 17 ـ 18) تمامی اوضاع اجتماعیای که در قالب رابطه با ساخت سیاسی بدان پرداخته شد، مؤید این قضیه بوده است که سرمایهی اجتماعی در امتداد کاهش رفاه اجتماعی و خدشهدار شدن اعتماد در بین لایههای اجتماعی، سیر قهقرایی یافته است؛ این امر سبب میشود هماهنگی مهمی بین تغییر در وضعیت رفاهی روزمره مردم و تحول مفهوم اعتماد در مناسبات اجتماعی بین افراد بهوجود بیاید.
ضمن اینکه نقطهی مقابل این قضیه نیز صادق است؛ به اینمعنیکه همگونی در فرهنگ سیاسی و اجتماعی، مانع اعتماد، انسجام و مشارکت سازمانمند در زندگی سیاسی و افزایش کیفی سطح سرمایهی اجتماعی میشود.
بنابراین میتوانیم بگوییم که سرمایهی اجتماعی در ایران، با تکیهبر مؤلفهی اعتماد و در ارتباط با مفهوم رفاه اجتماعی، دچار عدم رشد کافی در ابعاد اجتماعی و سیاسی شده است.