چکیده:
از دیدگاه فخر رازی مسئله ماهیتداشتن خداوند مبتنی بر بحث اشتراک لفظی یا معنوی وجود است. بر این اساس او دیدگاه اشعری در مورد تفاوت ماهوی و وجودی واجب و ممکن را با براهین اشتراک معنوی وجود ابطال میکند؛ چراکه این دیدگاه مبتنی بر اشتراک لفظی وجود است. انتقادات فخر رازی به برهان ماهیتنداشتن خداوند و استدلالهای او در اثبات ماهیتداشتن واجبالوجود، ناشی از مغالطه میان احکام ماهیت با وجود، ذهن با خارج، سرایتدادن حکم مفهوم به مصداق و غفلت از تمایز تشکیکی میان مراتب وجودی است. بدین لحاظ نظریه فخر رازی در این زمینه گرفتار مغالطات متعددی میباشد.
Fakhr Razi believes the discusison of God's quiddity is based on the discussion on whether existence is univocal or equivocal. On this base، he invalidates the Ash'arite's view on the essential and existential differences of the necessary and possible beings by proving univocality; because this theory is based on the equivocality of being. Fakhr Razi's criticisms of the reason which proves God has no quiddity and also his reasoning on the quiddity of God has the fallacies of rules of quiddity and existence، inside the mind and outside the mind، transferring the rule of concept to its referent، and neglecting the graded difference between the degrees of being. Therefore Fakhr Razi's theory in this field has various fallacies.
خلاصه ماشینی:
"نقد اثبات ماهیتداشتن واجبالوجود از جهت علیت او نسبت به ممکنات فخر رازی در برهان فوق بیان نمود که ماهیتنداشتن واجبالوجود مستلزم معلولبودن او به دلیل اشتراک معنوی وجود است.
ولی طبق مبانی فخر رازی این دو برهان نیز ماهیتداشتن واجبالوجود را اثبات میکنند؛ زیرا میتوان بیان نمود که سلب وجود از ماهیت خداوند فی نفسه ممکن است و حمل وجود بر ماهیت او نیازمند اقامه برهان می باشد؛ ازاینرو حکما و متکلمان براهین متعددی در اثبات وجود او اقامه میکنند.
فخر رازی با توجه به این موارد علیت ماهیت واجبالوجود نسبت به وجود او را نتیجه میگیرد و با بطلان این برهان، ماهیتداشتن واجبالوجود را اثبات میکند: [1] موجودات امکانی مرکب از وجود و ماهیت هستند و ماهیت آنها قابل وجود است؛ بنابراین ماهیت با قطع نظر از وجود، تقدم بر آن دارد.
از این جهت، در جهت فاعلی نیز ماهیت به عنوان علت، بر معلول یعنی وجود تقدم دارد (رازی، 1407، ج1، ص309)؛ به بیان دیگر همانگونهکه فاعل تقدم وجودی بر معلول دارد، قابل نیز تقدم هرچند براهین دیگری از سوی شیخ اشراق (سهروردی، 1372، ج1، ص391) و ملاصدرا (ملاصدرا، 1383، ج1، ص96) در اثبات ماهیتنداشتن خداوند اقامه شده، ولی عمدهترین برهان حکما در اثبات این مدعی همین است (لاهیجی، 1383، ج1، ص446).
اشکالات فخر رازی به برهان ابنسینا در اثبات ماهیتنداشتن خداوند نیز ناشی از مغالطه میان احکام ماهیت با وجود و خلط ذهن با خارج است؛ چراکه تمایز وجود و ماهیت و اقتضای ماهیت نسبت به امکان، امری ذهنی میباشد نه خارجی؛ ازاینرو لازمه سرایت این مطلب به علیت خارجی خداوند نسبت به ممکنات، گرفتارشدن در دام مغالطه است."