چکیده:
بررسی تمام ابعاد و جوانب حق و تکلیف، خود به تنهایی مجالی وسیع میطلبد. خاصه آنکه درصدد بررسی تطبیقی دو عنوان نیز بوده و به علاوه که در دو حوزه حقوق گستردهی اسلام و حقوق نوین و پر چالش بشر، از تلازم و تضایف آنها سخن به میان آوریم. با این حال، در این مقاله، سعی بر آن است تا با تعیین حدود معنای حق در لغت و اصطلاح، این نتیجه حاصل شود که بسیاری از حقوق مطرح شده در مباحث حقوق بشر، از نوع جوازهای حکمی در حقوق اسلام به شمار میرود. میتوان ادعا کرد حق از آثار حکم به شمار میرود و باید این گوناگونی را در انواع حکم جستجو کرد. از دقت در نظریات ارایه شده در حوزه حق و تکلیف در این نوشتارکه هر کدام پارهای از واقعیت را به همراه دارد، میتوان به این نتیجه رسید که بین حق و تکلیف همواره تلازم وجود دارد.
خلاصه ماشینی:
"او علاوه بر اینکه حق قانونگذاری دارد در برابر هیچ نیروی ماورایی پاسخگو نیست حال آنکه در حقوق اسلام انسان در مقابل خالق خود مسئول تلقی میشود و این جاست که باید بین دو مقام تفاوت قایل شد: وقتی که رابطه انسان با خداوند مد نظر است بی شک فرد انسانی مکلف تلقی و اگر هم حقی برایش قابل تصور است ناشی از تکلیفی است که بر دوش او نهاده شده است .
غافل از آنکه در اینجا دو نکته نادیده گرفته شده است: اول آنکه، در ابراء ذمه ، اسقاط حق مد نظر است نه احقاق حق و علاوه بر این وقتی داین ، مورد حق را-که از مولفه های حق به شمار رفته- اسقاط نماید سخن از فرض مولفهی سوم یعنی تکلیف-من علیه الحق-امری بعید است و نهایتا اینکه اگر قائل به نشات گرفتن حقوق از تکالیف باشیم این استدلال مقبول نمی افتد.
در نتیجه تعادل بین حقوق و تکالیف از آن چنان اهمیتی برخوردار است که تاکید صرف بر حق و کوبیدن بر طبل حق، موجب نادیده گرفتن تکالیف و روحیه مسئولیت پذیری و نهایتا سوء استفاده از حق میشود و بر عکس در صورت بیان صرف تکالیف و بدون در نظر گرفتن حقوق اشخاص، موجب خستگی و ابزارشدن اشخاص و در یک کلام عبد شدن افراد میشود که بر خلاف گزارههای انسانی و دینی است که در جای جای آن بر آزاد بودن افراد سخن رفته است نهایتا می توان گفت حق از آثار حکم به شمار می رود و باید این گوناگونی را در انواع حکم جستجو کرد یک حکم حق می آفریند و حکمی دیگر که تکلیف ببار می آورد و موقعیتهای حقوقی ایجاد میکند."