چکیده:
از آنجا که ارسطو، در هر دو زمینة اخلاق و هنر دارای رسالاتی مستقل است، لذا مطالعة آن دو و توجه به رویکرد اخلاقی در هنر از مباحثی است که غالب شارحان فلسفة ارسطو به نحوی از انحا به آن پرداختهاند. اما نظریات ایشان دارای اختلافات و بعضاً تناقضات آشکار با یکدیگر، و گاه حتی در تقابل با آرای ارسطو است. این نکته را میتوان از یکسو ناشی از مفقود شدن بخشی از رسالة فن شعر و دیگر آثار ارسطو و از سوی دیگر، به دلیل اختلاط دو نوع حکمت عملی و ابداعی دانست؛ از آنجا که در رسالات ارسطو پیوند حکمت عملی و اخلاق بدیهی است؛ لذا این ارتباط به حکمت ابداعی و اخلاق نیز تسرّی یافته است. همچنین در تبیین مفهوم کاتارسیس، ارسطو دو نوع هدف اخلاقی و آموزشی در هنر را از یکدیگر تفکیک نموده و کاتارسیس را صرفاً مربوط به گونة پر شور و شوق و برانگیزانندة هنر دانسته است و نه گونة اخلاقی آن. نوشتار حاضر پس از بیان کلیات آرای ارسطو در باب هنر و اخلاق، روشن میکند که بر خلاف آنچه غالب شارحان ارسطو در ادوار مختلف تاریخی عنوان داشتهاند، نگاه ارسطو به هنر نگاهی مستقل از فواید مادی و اخلاقی است.
خلاصه ماشینی:
میکوشد روشن کند که آیا می - توان نگاه ارسطو به هنر را نگاهی غایتگرا با هدفی اخلاقی دانست ؟ و همچنین مفهوم کاتارسیس و بیان نقش پالایشی هنر از جانب ارسطو تا چه حد با همگامی هنر با اخلاق در اندیشۀ او مرتبط است ؟ و نهایتا با بررسی و تحلیل مباحثی مانند منشأ هنر، لذت و تقلید و یا تقسیم بندیهایی که از انواع حکمت طرح نموده ، به روشن کردن ارتباط و یا عدم ارتباط بین دو مقولۀ هنر و اخلاق پرداخته میشود.
بنا به موضوع جستار حاضر، رسالات مهمی چون اخلاق نیکوماخوس ، فن شعر و سیاست در میان آثار او مورد مطالعۀ دقیق قرار گرفته و در این روند، تعاریف دیگری چون فضایل اخلاقی، انواع حکمت و واژة کاتارسیس نیز از دیدگاه ارسطو طرح خواهد شد تا به تعمیق استدلال - های نهایی یاری رساند.
از آنجا که سخنان ارسطو خصوصا در رسالۀ فن شعر دارای افتادگیهای تاریخی است ، لذا برای روشن شدن نسبت اخلاق و هنر در دیدگاه ارسطو، در ابتدا باید در تعاریفی چون فضیلت ، حکمت (و انواع آن ) و همچنین بحث کاتارسیس در رسالات مختلف مقایسه ای جامع صورت داد و سپس نسبت هر یک را با مسئلۀ اخلاق در نظام فکری ارسطو مشخص نمود.
» (زرین کوب ، ١٣٨٢: ١٠٣) اساسا باید گفت یکی از علل اخلاق گرا دانستن هنر از سوی شارحان فلسفۀ ارسطو، اختلاط دو نوع حکمت عملی و ابداعی بوده است ؛ و از آنجا که در رسالات ارسطو پیوند حکمت عملی و اخلاق بدیهی است ؛ لذا این ارتباط به حکمت ابداعی و اخلاق نیز تسری یافته است (رجوع شود به : Zeller ١٨٩٧، Else ١٩٥٧، Ackrill ١٩٦٦، Eden ١٩٨٢ و Halliwell ١٩٨٦).