چکیده:
اتحاد عاقل و معقول تلاشی است در راستای تبیین نحوه رابطه علم با عالم و کیفیت ادراک که به واسطه آن اشکالات معروف وجود ذهنی دفع میشوند. با قبول این نظریه اشکال جوهر و عرض بودن شئ واحد و صدق دو مقوله بر یک شئ که به قول حکیم سبزواری عقلها را سرگردان کرده، مطرح نخواهد شد؛ مدعای ملاصدرا در نظریه اتّحاد این است که هر وجود معقولی، عاقل نیز هست، بلکه هر صورتی که در نفس ناطقه آدمی حاصل گردد، خواه معقول و خواه محسوس، با مدرک خود یکی است. اتحادی که ابن سینا بر ابطال آن برهان اقامه نموده است مربوط به دو موجودی است که قبل از اتحاد در عرض هم بالفعل موجود و متحصل باشند (و تغایر آن دو، حقیقی باشد نه تحلیلی عقلی). صدرا نیز چنین اتحادی را به همان دلیلی که ابن سینا بیان نموده است پذیرفتنی نمیداند.
در اتحاد عاقل و معقول، در بحث از علم نفس به غیر، فلاسفه اختلاف دارند، در عین حال که همگی اتفاق دارند که هر موجود مجرد قائم بذات، نسبت به خود، عقل و عاقل و معقول است. هیچ یک از حکمای اسلامی در علم مجرد به ذات خود، منکر اتحاد نیست، زیرا در این مورد، صورت ذهنی وجود ندارد تا صورت ذهنی، عارض بر نفس و نه عین آن باشد. آنچه مورد تردید بحث است مربوط به ادراک به غیر است. در حقیقت اینجا یک جوهر است که بهاعتباری عاقل، بهاعتباری عقل و به اعتباری دیگر معقول است. در واقع، اینجا وحدت است نه اتحاد.
خلاصه ماشینی:
با قبول این نظریه اشکال جوهر و عرض بودن شـئ واحـد و صـدق دو مقوله بر یک شئ که به قول حکیم سبزواری عقل ها را سرگردان کرده، مطرح نخواهد شد؛ مدعای ملاصدرا در نظریـه اتحاد این است که هر وجود معقولی ، عاقل نیز هست ، بلکه هر صورتی که در نفس ناطقه آدمی حاصل گـردد، خـواه معقول و خواه محسوس، با مدرک خود یکی است .
٤- اتحاد دو امر که یکی بالقوه و ناقص باشد و به واسطه دیگری به فعلیت و کمال برسـد؛ چنانکـه در اثر حرکت جوهری قوه به فعلیت می رسد؛ مانند اتحاد ماده و صورت که ماده بالقوه اسـت و فعلیتـی نـدارد مگر به صورت؛ توضیح اینکه گونه ترکیب ماده و صورت، مورد اختلاف است وبه اعتقاد صدرا، تغایر ماده و صورت، تحلیلی عقلی است و منشأ انتزاع آنها مراتب ناقص و کامل شئ واحد متصل است .
اتحاد موردنظر در نظریه اتحاد عاقل و معقول اتحاد مورد نظر صدرا در نظریه اتحاد عاقل و معقول، در آغاز فرآیند شناخت کـه جنبـۀ انفعـالی نفـس صبغۀ غالب آن است ، از نوع اتحاد ماده و صورت است (گونه چهارم که تغایرآن دو، تحلیلی عقلی باشـد) و در مرحلۀ فاعلیت نفس ، این اتحاد از نوع اتحاد حقیقت و رقیقت (گونه هفتم ) است (صـدرا، اسـفار، ٣/ ٣٢٤-٣٢٥؛ همان، چاپ سنگی ، ٢١١- ٢١٢).