چکیده:
مسئله منشا اعتبار گزارههای اخلاقی و حقوقی، که از سنخ مدرکات عقل عملیاند، یکی از مباحث مهم در فلسفه اخلاق و حقوق است. تنها راه اعتباربخشی به این گزارهها ارجاع آنها به بدیهیات عقل نظری است. اما آیا این امر امکانپذیر است؟ هیوم و کانت و برخی دیگر از اندیشمندان این ارجاع را غیرموجه دانستهاند. گروهی دیگر اصل نیازمندی مدرکات عقل عملی به ارجاع به عقل نظری را انکار کرده و مدرکات عقل عملی را به دو دسته بدیهی و غیربدیهی تقسیم نمودهاند و اعتبار بدیهیات را به دلیل بداهت و اعتبار غیربدیهیات را به دلیل ارجاع آنها به بدیهیات همین عقل دانستهاند. این مقاله، پس از پذیرش ضرورت ارجاع احکام عقل عملی به عقل نظری، یعنی ضرورت یافتن ریشهای از «هستها» برای اعتبار «بایدها» و پس از ارائه راههای ارجاع هستها به بایدها، بر این نکته تاکید میکند که اگرچه عقل عملی در اعتبار خود به عقل نظری محتاج است، در ادراک احکامش مستقل عمل میکند، به این معنا که ما واقعا دو گونه ادراک داریم که از دو سنخاند، اما در اعتبار معرفتی، یکی به دیگری محتاج است، چنانکه حواس ظاهری پنج حس مستقل در ادراکاند، اما همگی در اعتبارشان به عقل محتاجاند.
The origin of validity for the statements of ethics and laws, being perceived by practical reason, has been considerably focused on in meta-ethics and philosophy of laws. The only way for their validity lies in their being based upon the self-evident statements of theoretical reason. Yet, remain a question: is such an explanation possible? Some philosophers like Hume and Kant have disagreed it. Some others have rejected the perceptions of practical reason to be based upon theoretical reason in origin. They have classified the perceptions of practical reason into self-evident and theoretical; the validity of the former lies in their being self-evident and that of the latter in their state of being based upon the former. Knowing the judgments of practical reason as being based upon theoretical reason necessarily, and viewing all cases of ought to as being rooted in the cases of is, has emphasized on the fact that though practical reason for validity of its statements is depended upon theoretical reason, it is not dependent upon that in perceiving its judgments. In the sense that man really has two types of perception; but one is epistemologically in need to the other as is the case of five external senses being independence in sensation and at the same time being in need to reasoning power for their validity.
خلاصه ماشینی:
"از نظر علامه طباطبایی، علاوه بر اینکـه اصـل ایـن اعتبـار بـا لحـاظ واقـع و نفس الأمر است و گزاف نیست ، دلیل انجام اعتبار از جانب انسان نیز تحریک بـه انجام کار است ، تا قوای فعاله انسان به حرکت درآیند، بدین معنا که انسـان فعـل را با احساس «ضرورت » به انجام رساند، چراکه اگر این اعتبار ـ کـه کـار «عقـل عملی» است ـ نبود، صرف فعالیت عقل نظری ـ که کارش تنها کاشفیت از امـور واقع است ـ نمیتوانست «قوای فعاله » را به «فعل » وادار کند.
بنا براین ، نباید گمان کرد که استقلال عقل عملی از عقل نظری بـه ایـن معنـا است که مدرکات عقل عملی در اعتبار نیز مستقل از عقـل نظـری انـد و در ایـن جهت احتیاجی به آن ندارند و صرف درک آنها از این طریق دلیلی تام بـر معتبـر بودن آنها است ، بلکه باید گفت : حتی اگر عقل عملی درکـی مجـزا و مسـتقل از عقل نظری داشته باشد، برای اعتبارش محتاج به عقل نظری اسـت و بایـد ثابـت شود که آنچه عقل عملی خوب می داند در مسیر مطلوب حقیقی انسان هست یـا / خیر، برخلاف کانت که هم معتقد است عقل عملی مستقل از عقل نظری است و هم بر این نکته اصرار دارد که عقل عملی بدون هیچ قید و شرطی معتبر اسـت و به هیچ وجه نیازی به عقل نظری ندارد، بلکه طبق مبنای وی نه تنهـا لازم نیسـت مدرکات عقل عملی را با عقل نظری محک بزنیم ، بلکـه لازم اسـت از ایـن کـار اجتناب کنیم و براساس کمال انسان و خیر او خوب و بد را محک نزنیم ."