چکیده:
تحقق معرفت به گونه رئالیسم خام و رئالیسم انتقادی از دغدغه های مهم اندیشمندان بوده است. نظریه مطابقت که به عنوان تئوری صدق حکمت متعالیه به حساب می آید، تاب آن را دارد که به گونه رئالیسم خام و رئالیسم انتقادی تعبیر و تفسیر شود. مسائل حکمت متعالیه به گونه ای سامان یافته اند که بر هر دو تفسیر می توان شواهدی ارائه نمود. با توجه به ناسازگاری میان دو تفسیر باید یکی را به عنوان نظر نهایی ملاصدرا انتخاب نمود. با توجه به اینکه رئالیسم خام در چارچوب حکمت متعالیه با مشکلات و نقدهای جدی روبرو می شود و نظرات نهایی ملاصدرا و شواهد قوی تری از حکمت متعالیه با رئالیسم انتقادی سازگار تر است، به نظر می رسد انتخاب رئالیسم انتقادی به عنوان نظر نهایی حکمت متعالیه در این باب مناسب تر باشد.
The realization of knowledge in the form of naïve realism and critical realism has been one of main concerns of philosophers. Correspondence theory، which is considered as theory of truth in transcendental philosophy (Al Hekmah al-mota'aliya)، can be interpreted as either naïve realism or critical realism. Problems of transcendental philosophy are presented in a way that evidence can be provided for both interpretations. Given the incompatibility of the two interpretations، only one should be chosen as Mulla Sadra's final theory. Given that within the framework of transcendental philosophy Naïve realism faces many serious criticism and problems، and that Mulla Sadra's final theories and strong evidence provided by transcendental philosophy are more consistent with critical realism، it seems that it is more appropriate to consider critical realism as Mulla Sadra's final theory.
خلاصه ماشینی:
"انعکاس رئالیسم انتقادی در حکمت متعالیه به این معنا قابلیت طرح مییابد که اشیاء عالم خارج از ذهن ماهیت ندارند تا به ذهن آیند، بنابراین چون وجود خارجی منقلب نشده و ذهنی نمیگردد و از طرف دیگر ماهیتی هم تحقق ندارد که به ذهن آید، بنابراین معرفت حاصل در ما به گونه ماهوی و تطابق ذاتی ممکن نیست.
وقتی نفس را مبدع صور دانسته و قیام صور را نسبت به نفس قیام صدوری به شمار آوریم، همه صور موجود به وجود نفس و از تجلیات نفس و گونهای از وجود آن خواهند بود، تا آنجا که مرحوم علامه طباطبایی سعی در بازگرداندن علم حصولی به حضوری دارد و انفعال نفس را از موجودات مادی و ماهوی در برابر ذهن انکار کرده و علم حصولی را اعتباری عقلی میداند که عقل ناگزیر از به کار بردن آن است و گر نه علم حصولی به علم حضوری بازگشت میکند و از معلوم حضوری که موجود مجرد مثالی یا عقلانی است گرفته میشود و در نتیجه موجودات ماهیتدار خارجی زمینه آماده شدن نفس برای حصول علم میباشند (طباطبایی، بیتا: 296-297)؛ و این نگاه با رئالیسم انتقادی سازگار است.
بر این اساس سخن مرحوم علامه طباطبایی که معتقد است با لحاظ و اعتبار مختلف ذهن به موجودات عالم - که ثابت شده وجود رابط هستند و ماهیت ندارند - میتوان به نحوی مباحث ماهوی مانند جوهر و عرض و مفاهیم مستقل را مطرح کرد (طباطبایی، بیتا: 30-31)، به نظر صحیح نمیآید زیرا نکته مهمی در این اعتبار مغفول است."