چکیده:
لحاظ تاریخی, بانکداری مرکزی پدیدهای نسبتا جدید است
و منشاا آن به حدود ۴۰۰ سال پیش برمی گردد. با این طی
دورهای نسبتا کوثاه, بانکهای مرکزی چنان متحول شدهاند که
در زمره مهمترین موسسات عمومی که زندگی روزمره همگان را
به شکلی عمیق تحت تاثیر قرار میدهد. قرار گرفتهاند. پیش از
را بر عهده داشتند. بنابراین زمانی که دولتها با کاهش درآمد یا
کمبود نقدینگی در خزانه روبرو میشدند با افزایش حجم پول در
گردش, به تورم دامن میزدند. از آنجا که دولتها تصدی قوه مجریه
را بر عهده دارندء همواره تمایل به خرج کردن از منابع بیش از
درآمدها را دارندء به همین دلیل بر بانکهای مرکزی برای اخذ
وام فشار وارد کرده و توجه زیادی به اثرات تورمی ناشی از این
عرضه پول باید با اهدافی چون رشد اقتصادی و ثبات سطح عمومی
قیمتها متناسب باشد, به طور معمول مشکلات مالی دولتها بر
این ملاحظات اولویت داشته و در نتیجه اهداف سیاستهای پولی
را با مشکلات جدی مواجه میکند. با توجه به تاریخچه روابط بین
دولتها و بانک مرکزی, نظریه استقلال بانک مرکزی شکل گرفته
است. استقلال بانک مرکزی به منزله آزادی سیاستگذاران پولی از
نفوذ مستقیم سیاسی یا دولتی در اجرای سیاست پولی است. در
طول دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ اقتصادهای بزرگ صنعتی,
دوره پایدار تورم بالا را تجربه کردند. یک راه برای یافتن علت این
دورههای تورمی» میتواند پاسخ به این سوال باشد که چرا بانکهای
مرکزی اجازه چنین اتفاقی را میدهند. یک رشته موثر از استدلالها
به ماهیت تورمزایی سیاستهای احتیاطی اشاره دارند در صورتی که
هدف بانک مرکزی کاهش بیکاری پایینتر از سطح تعادل اقتصادی
باشد و یا سیاستگذاران سطوح بالاتر تولید را ترجیح دهند.