چکیده:
شناخت و فهم جایگاه مشارکت اجتماعی ـ سیاسی افراد در جامعه اسلامی، یکی از حوزه های مطالعاتی مهم در بررسی اندیشه سیاسی در اسلام به شمار می رود. این شناخت عمدتا از آنجایی اهمیت می یابد، که گفتمان علمی و سیاسی لیبرالیستی غرب، همواره بر تقابل اسلام و مردم سالاری و مشارکت سیاسی به عنوان یکی از نمودهای حاکمیت مردم تاکید می کند. بدین ترتیب، پرسش اصلی این مقاله آن است که که آیا فرهنگ سیاسی اسلام و به ویژه فقه سیاسی، تمهیدکننده زمینه های تصمیم برای انجام عمل و رفتار سیاسی است یا خود، مانعی در این راستا محسوب می گردد؟ و آیا جهت گیری فقه سیاسی نسبت به افراد، حالت مشارکت جویانه راپیشنهاد می دهد یا اهتمام بدان نشان نمی دهد؟ یافته های این نوشتار نشان می دهد که بر خلاف تصوری که مدعی است، اسلام و به ویژه مبانی فقهی آن، سازوکارهای جلب مشارکت اجتماعی ـ سیاسی افراد جامعه را فراهم نمی کند و حتی خود به مثابه مانعی در برابر آن قد علم می کند، مبانی عمده فقهی در اسلام، بر پیش بینی مکانیسم های لازم در این خصوص برای جلب و جذب منطقی مشارکت آنان دلالت دارد. این مبانی هر یک به نحوی مستقیم یا غیرمستقیم راه را برای ظهور و بروز اشکال مختلفی از مشارکت اجتماعی ـ سیاسی هموار می کند. به این ترتیب این مقاله بر آن است که تا ضمن تاکید بر نسبت نظری ـ فکری حق و تکلیف، نشان دهد که مشارکت سیاسی ـ اجتماعی مردم در منطق فکری ـ فقهی اسلام، نه تنها یک حق است، بلکه یک تکلیف نیز به شمار می رود.
خلاصه ماشینی:
"(موسوی، 1387: 25) به فرمایش امام صادق7 بر عهدة شارع و شارحان اصلی دین یعنی ائمة معصومین:، بیان کلیات احکام و قواعد است و فهم جزییات آن به خود عالمان و کارشناسان دین(مجتهد جامع الشرایط) سپرده شده است: «إنما علینا أن نلقی إلیکم الاصول، وعلیکم أن تفرعوا؛ برعهدة ماست که اصول را به سوی شما القا کنیم و وظیفة شما آن است که بر آن اصول تفریع کنید» (حر عاملی، 1414ق: حدیث 152) در این راستا میتوان مدعی شد که یکی از مکانیسمهای ایجاد پیوند میان احکام کلی فقهی و مصادیق آن طبق اجتهاد در منطقة فراغ، اصل مشورت است که فقه صرفا نسبت به بیان حکم کلی، جنبههای مثبت و پیامدهای ارزشمند و احیانا مصالح موجود در آن، اکتفا میکند؛ اما شیوههای اجرا و عینیت شورا، مکانیزم بهرهبرداری از آن و نهادهای لازم برای به اجرا گذاردن آن را به عرف زمانه، مقتضیات و نیازمندیهای عصر و شرایط اجتماعی هر جامعه واگذار میکند.
(آبراکسی، 1376: 38)همچنین تعریف عام این مفهوم نیز چنین است:مشارکت سیاسی بهآن دسته از فعالیتهای ارادی دلالت دارد که از طریق آنها اعضای یک جامعه در انتخاب فرمانروایان و بهصورت مستقیم و غیرمستقیم در شکلدادن سیاست جامعة خود نقش دارند (محسنی تبریزی، 1375: 93) به طور خلاصه، مشارکت سیاسی هرگونه رفتار و عمل فردی یا جمعی است که در راستای همکاری و تعاون عمومی در عرصة سیاست صورت میگیرد و هدف آن تحت تأثیر قرار دادن قدرت، تصمیمات و social participation."