چکیده:
انسان، به مثابه موجود آگاه، به هیچ امری از امور به اندازه خود آگاهی ندارد. آگاهی از اشیاء تابعی از آگاهی به خود است. در این آگاهی به خود، انسان دائما خود را به یاد دارد و امکان فراموش کردن خود در چنین موجودی تصور نمی رود. در عین حال، آیه ای از کتاب خدا فراموشی انسان از خود را تعلیم می دهد. عامل این فراموشی به فراموشی دیگری بازمی گردد؛ وقتی انسان خدا را فراموش کند خود را نیز به فراموشی می سپارد. در تبیین این تعلیم، فیلسوفان از یک سو و مفسران از سوی دیگر، تحقیقاتی را به انجام رسانده اند. تبیین ملاصدرا و تبیین علامه طباطبائی، به عنوان بهره مندان از دانش فلسفه و تفسیر، در این گفتار آورده می شود. در جنب این تلاش ها، کوشش شده است تا میان فراموش کردن خود، به مثابه یک عمل اختیاری و بدکرداری، رابطه ای به میان آورده شود که سابقه آن، خدا را فراموش کردن است؛ آن خدایی که مبدا و غایت هر کردار پاک و نیک به او مرتبط است.
As a conscious being، human is not more aware of any other affair than of themself. Awareness of objects for a human is subordinate to awareness of themself. In this self-awareness، human is constantly thinking about themself and the possibility of forgetting themself is unimaginable. However، one of the verses of the Quran points out self-oblivion of human beings.The cause of this self-oblivion is forgetting something else; when a human forgets Allah، they fall into self-oblivion. In expounding on this teaching، philosophers on one hand، and interpreters on the other have conducted some studies. This paper draws on the explanations provided by MullaSadra and AllamehTabataba’iwho are endowed with the knowledge of philosophy and interpretation. Besides، there has been an attempt to establish a relationship between self-oblivion as free will، and misdeed; a relationship which results from consigning Allah، who is associated with the source and extremity every good and pure deed، to oblivion.
خلاصه ماشینی:
"3-تبیین علامه طباطبائی از رابطۀ خودفراموشی و خدا را فراموش کردن علامه طباطبائی نیز در تفسیر آیۀ شریفۀ: (ولا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم) بیان دیگری دارند که ضمن چند قطعه با اندک شرحی گزارش میشود: 3-1- در معنای نسیان، سه امر مندرج است: الف- صورت معلوم در پیشگاه نفس حاصل و موجود بوده باشد؛ ب- پس از این حصول و وجود، صورت مذکور زایل شده و از میان رفته باشد؛ ج- زایل شدن صورت مذکور همراه است با زایل شدن مبدئی که آن را ایجاد کرده است.
البته با وجود ملاک مذکور، باز صادق است که انسان با فراموش کردن خود واقعی خویش نیز خدا رافراموش میکند؛ چون این ملازمه، ملازمه میان علت و معلول است، پس صادق است که گفته شود: اگر انسان خود را فراموش کند، خداوند را فراموش خواهد کرد، اما آیۀ شریفه در بخش مقدم قضیۀ شرطی، فراموش کردن انسان از خداوند را مطرح میکند تا از راه سبب و علت به مسبب و معلول پی برده شود.
اکنون در جمع این دو آیه در کنار یکدیگر باید بررسی کرد که آیا جمله ( فنسیهم) مقدم بر (فأنساهم أنفسهم) است یا برعکس؟ ظاهرا احتمال اول ترجیح دارد؛ یعنی اگر دو «فاء» را بر ظاهر معنای آن، یعنی ترتیب حمل کنیم، وقتی انسان خداوند و روز جزا را که عین یاد خداوند است، از یاد برده و فراموش میکند، خداوند او را رها کرده و به منزلۀ فراموششدۀ خود قرار داده و آنگاه انسان خود را به فراموشی میسپارد."