چکیده:
مدیران سازمانهایی که به عرصههای جدیدی از کسبوکار وارد میشوند نظیر مراکز رشد فنآوری که باهدف حمایت از کسبوکارهای دانش بنیان و دانش محرک ایجاد شدهاند، در پی یافتن پاسخی برای این پرسش هستند که چه مشکلاتی در هنگام سازماندهی برای نوآوری پیش میآید و آیا میتوان سازمان ها را برای نوآوری سازماندهی کرد یا خیر؟ و چگونه میتوان پارادوکس نوآوری و سازماندهی را مدیریت کرد؟ در این راستا، پژوهش حاضر باهدف شناسایی الگوهای ذهنی مدیران در رابطه با عوامل مؤثر بر پارادوکس سازماندهی و نوآوری انجامشده است. این پژوهش، نوعی ذهنیتشناسی است و طبقهبندی جدیدی به ادبیات موضوع در حوزه مراکز رشد فنآوری با ویژگیهای خاص این نوع از سازمانها اضافه میکند. مراکز رشد فنآوری میتوانند با تبیین پارادوکس سازماندهی و نوآوری، طراحی ساختار سازمانی و فرآیندهای مدیریتی و ایجاد قابلیتهای سازمانی و مدیریتی، خود را اثربخشتر کنند. این پژوهش، با مرور ادبیات موضوع، مصاحبه و استفاده از افکار جمعی، ارزیابی و جمعبندی فضای گفتمان و درنهایت انتخاب عبارات نمونه کیو (42 عبارت شناساییشده) و مرتبسازی نتایج و تحلیل دادهها، انجام شد. نتایج این پژوهش نشان میدهد که سه الگوی ذهنی در میان این مدیران وجود دارد که بر اساس گزارههای متمایزکننده با بالاترین امتیاز، نامگذاری شدند: فنآورانه، ساختاری و عملگرا. عوامل شناساییشده در الگوی ذهنی فنآورانه اهمیت بیشتری نسبت به الگوهای ذهنی دیگر(ساختاری و عملگرا) دارند.
خلاصه ماشینی:
در رابطه با چگونگی سازمان دهی برای نوآوری، سوالهای مهمی مطرح میشود ازجمله اینکه: مدیران سازمانها چگونه میتوانند با دقت کافی سازمان خود را برای نوآوری سازماندهی کنند؟ آیا مفهوم سازماندهی بر اساس تعیین دقیق نقشها، سلسلهمراتب و روشهای کنترل به شیوه های معمول و مرسوم با ایده آزادی تردیدهای مساعدی که خلاقیت و نوآوری و جستجوی ایدههای جدید می انجامد، تضاد و تعارضی ندارند؟ آیا در نظر گرفتن انتظارات مصرفکنندگان و مشتریان بالقوه محصولات و خدمات از همان ابتدای شروع پروژههای نوآورانه، مشکلی درروند فعالیتهای سازمانی ایجاد نمیکند؟ به بیانی دیگر آیا وقتی نقش افراد از قبل تعیین و رویه های کاری بر اساس اصول سازمانی مشخص شده باشد، افراد آزادی عمل و اقدام در رابطه با حوزه کاری خود را دارند یا این که چنین سازمان دهی با محدودیت آنها همراه است؟ برای مدیران سازمانهایی که به عرصههای جدیدی از کسبوکار وارد شدهاند و سازمانهایی که باهدف حمایت از آنها ایجاد میشوند، ازجمله مدیران مراکز رشد فنآوری و پارکهای علم وفنآوری یا سازمانهای حمایتی مشابه که عهدهدار حمایت از شرکتهای نوآور و فنآور نوپا هستند نیز چنین سوالهایی مطرح میشود و یکی از دغدغههای این مدیران یافتن پاسخی برای این پرسش است که آیا اصولا میتوان این نوع از سازمانها را برای نوآوری سازماندهی کرد یا خیر؟ برای مدیریت نوآوری در این نوع از سازمانها چه ساختاری مناسب است و آیا ایجاد ساختارهای معمول و سنتی میتواند شرایط لازم برای کارکرد بهتر این مراکز را فراهم نماید؟ در این میان شرکتهای کوچک و متوسط نوآور مستقر در مراکز رشد فنآوری از دو منظر در این پارادوکس ایفای نقش می کنند.