چکیده:
در بن نظریهی معرفت پلانتینگا، خدا در مقام ایجاد معرفت در فاعل شناسا چنان نقش پررنگی ایفا نموده که جایگاه فاعل شناسا متزلزل میشود و این نگاه ناخواسته بهسوی نظریههای معرفت طبیعتگرایانه متمایل میشود. ازنظر پلانتینگا برای حل مشکل گتیه لازم است آگاهی و وظیفه از فرایند شناخت حذف شود. ولی با حذف این دو و ارادهی فاعل شناسا، نظریهی وی که یک دستگاه اعتمادگرای فضیلتمحور است، میتواند معضلهای شناخت را حل کند یا از معضلی به معضل دیگر میافتد؟ این مقاله درصدد است با بررسی جایگاه خدا در نظریهی کارکرد صحیح، به سوال مزبور پاسخ دهد و البته این پاسخ، به روش مطالعهی کتابخانهای و نظری و با مقایسهی جایگاه آگاهی در نظریهی پلانتینگا با نظریههای گلدمن و سوزا و تبیین جایگاه آگاهی در مولفههای کارکرد صحیح، وضعیت مناسب و تمایل انجام میگیرد.براساس دستاوردهای این تحقیق، بر عهدهی خدا گذاشتن تمامی فرایند معرفتسازی و حذف آگاهی فاعل شناسا از ساختار کارکرد صحیح قوای معرفتی، موجب تقلیل و فروکاهش معرفت انسانی به مرتبهی معرفت حیوانی است. نتیجهی دخالت مولفهی تمایل در معرفتسازی، تبدیلکردن معرفت به امری مزاجی و شانسی است و ازسویدیگر پلانتینگا در مولفهی وضعیت مناسب، ناگزیر است آگاهی فاعل شناسا را در فرایند معرفتسازی دخالت دهد و برخلاف این ایده گام بردارد که خدا محور تام فرایند معرفت است.
خلاصه ماشینی:
وقتی فاعل شناسا در فرایند تولید باور و پذیرش باور نقش نداشته باشد، معرفت، به امری غریزی و طبیعی فروکاهش میکند و در این شرایط، انسان به جهت داشتن عقل و اراده و به تبع آن، آگاهی و معرفت، نمیتواند از حیوان متمایز شود؛ چون عقل نیز در سیطرهی غریزه و طبیعت قرار خواهد گرفت و این مسألهای است که حتما باید یک خداباور به آن توجه داشته باشد.
البته حذف کامل مؤلفهی آگاهی فاعل شناسا از معرفت، امر ممکنی نیست و پلانتینگا با آنکه در ظاهر نظریهاش چنین ادعایی دارد، ولی در محتوای نظریهی کارکرد صحیح، مجبور به پذیرش نقش آگاهی درجهی دوم و تأمل عقلانی، مانند سایر نظریههای معرفتشناختی برونگرا شده است.
برایناساس، فاعل شناسایی که از قابلاعتمادبودن عملکرد فرایند و بستر و قوای مولد باور آگاهی دارد، نسبت به صادقبودن باور حاصل از آنها اطمینان دارد و نیازی نیست برای اثبات صدق باور برای خود یا دیگران، به ادله یا بینهی توجیهی آن باور، آگاهی و دسترسی داشته باشد و با آنکه باور یادشده توجیهی ندارد، ازنظر آنان معرفت محسوب میشود.
با آنکه پلانتینگا مدعی است نظریهای عاری از دخالت عنصر آگاهی دربارهی معرفت طراحی کرده است، ولی در این امر چندان موفق نیست؛ زیرا باور حاصل از کارکرد صحیح قوا، بدون تأمل عقلانی ارزش بیشتری از ادراک حیوانی ندارد.
___________, (1992), “Epistemic Folkways and Scientific Epistemology”, In: Liaisons: Philosophy Meets the Cognitive and Social Sciences, Cambridge (Massachusetts): MIT Press, PP.
____________, (1992), “What is Justified Belief,” In: Liaisons: Philosophy Meets the Cognitive and Social Sciences, Cambridge (Massachusetts): MIT Press.