چکیده:
این پژوهش در پی تبیین و نقد تصور شلینبرگ از «عشق الهی» است. این اندیشمند کانادایی، با ارائه شواهدی مبنی بر نفی صفت عاشق مطلق بودن خدا، به دفاع از شکاکیت اعتقادی پرداخته و بر همین اساس در قالب یک قیاس استثنائی، برهانی در نفی وجود خدا ارائه داده است. سوال اساسی این است که برهان ارائه شده از سوی شلینبرگ با چه چالش های نظری مواجه است؟ بررسی های این پژوهش که با روش تحلیلی و استنادی انجام شده، نشان می دهد که نظریه شلینبرگ با پاره ای از نقد ها از جمله بی توجهی به ظرفیت وجودی معشوق، نادیده انگاشتن شواهد تجربی ظهور خدا در عالم، برداشت ناصواب از مفهوم عذاب و مجازات، و ارائه تفسیر جبرگرایانه از ایمان و معرفت الهی مواجه است. این ضعف ها نشان می دهد که ایشان در ارائه تبیینی موجه از مولفه ی «عشق الهی» و نیز برهان مبتنی بر آن، موفق نبوده است.
خلاصه ماشینی:
"(Schellenberg, 2015: 49; 2002: 41) شلینبرگ ضمن مشابه دانستن عشق خدا به عشق انسان، معتقد است مفهوم عشق باید به نحو اشتراک معنوی فهمیده شود؛ لذا تفاوتی بین هویت عشق که ما انسانها آن را درک میکنیم، با عشقی که خدا دارد، وجود ندارد و هر دو از یک جنس هستند؛ (Schellenberg, 2015: 43) از اینرو همانگونه که در عشق مادر به فرزند، مادر تمام هستیاش را برای شکوفایی فرزند فدا میکند، خدا نیز باید چنین باشد؛ بنابراین اگر خدا عاشق بهمعنای واقعی و در عین حال عالم مطلق باشد و بداند که طالبان صادق او برای یافتن وی و درک حضور او به چه رنج جانکاهی گرفتارند، باید خویشتن را بیپرده آشکار کند؛ بهویژه وقتی که میداند این اختفا، زیانهای جبرانناپذیری برای طالبان او به بار میآورد.
از طرفی، مماثلت در مورد چیزی معنا دارد که ماهیت کلی نوعی یا جنسی داشته باشد؛ حال آنکه خدا وجود بحت بسیط و در نتیجه منزه از ماهیت است؛ ثانیا، وجه تمایز عشق بشری نسبت به عشق الهی، بیش از تشابه آن است؛ ازجمله اینکه در عشق انسان به انسان، فرد عاشق به تمام خواستههای معشوق خود علم و آگاهی ندارد و در موارد متعددی حتی ممکن است خلاف آنچه معشوق خواهان است، انجام دهد؛ اما خدا عالم مطلق است و بر تمام دلها نفوذ دارد؛ ازاینرو خواستهها و آرزوهای تمام انسانها را میداند.
(Schellenberg, 1993: 212; 2002: 75; 2015: 43) البته این سخن اگر در قالب تفسیر فعلی از صفت عشق تفسیر شود، سخن موجهی است؛ چراکه خدا بهجهت اینکه هیچ بخلی در ذاتش قابل تصور نیست، دائما باید فیوضات خود را بر بندگان نازل کند و به آنها هستی بخشد؛ اما مسئله این است که شلینبرگ اولا، عشق الهی را یک صفت فعلی در نظر نگرفته؛ بلکه آن را بهمثابه عشق انسان، نوعی انفعال تصور نموده است؛ ثانیا، به قابلیتهای متعلق عشق توجه نداشته است."