چکیده:
آیا میتوان تاریخ فلسفه را از منظر الگوها نگریست؟ باعتقاد نوشتار حاضر با
تامل در تاریخ فلسفه میتوان ردپای الگوهایی را برای فیلسوفی و فلسفهورزی
آشکار ساخت. مراد از الگوی فیلسوفی بمعنای عام» قالبی تمئیلی است که
فیلسوف بلحاظ آن و در چارچوب و در محاکات با آن, فلسفهورزی و فلسفه
خود را شکل میدهد. از دیدگاه این نوشتار, مجموعه الگوهای تاریخ فلسفه را
میتوان مورد طبقهبندی کلی قرار داد و سپس به توضیح اقسام هریک از آنها
پرداخت. برحسب جریان تاریخ فلسفه و فعالیت فیلسوفان در آن» نخست
میتوان الگوهای فیلسوفی را در سه دسته کلی الگوهای نگرء مثبت نگر و
منفی گر دستهبندی کرد. مدلهای آیینهیی (انعکاسی) و روایی (بازگویی) در
دسته خنثی قرار میگیرند. اما الگوهای مثبتنگرء نخست در دو دسته مکانیکی
و ارگانیکی قرار دارند که در آن مدل دایرةالمعارفی مربوط به دسته نخست
است و اما مدلهای ریاضی - درختی (دکارت)، ریاضی - هندسی (اسپینوزا)،
پازلی (هیوم)، معماری (کانت)، معماری دیالکتیکی (هگل)، معماری ارگانیکی
کلگرایانه (شوپنهاور)، معماری پدیدارشناختی(هایدگر در وجود و زمان) و
معماری منطقی (ویتگنشتاین متقدم) را میتوان در دسته دوم قرار داد. مدل
درمانگر (ویتگنشتاین و فلسفههای پست مدرن را میتوان در ذیل
الگوهای منفینگر لحاظ کرد.
خلاصه ماشینی:
"اما براساس هر دو الگوی مذکور، نه فلسفه، قالب و چارچوب خاصی دارد و نه لازم است تا فیلسوف قالببندی و نظمدهی خاصی روی فلسفه انجام دهد، بلکه فیلسوف کسی است که تنها فلسفه را (بیواسطه یا باواسطه) به نمایش میگذارد؛ یعنی خواه با نظاره خود حقایق یا آنچه در باب حقایق گفته شده است و نیز خواه بیهندسه خاص یا با هندسه خاص.
در این مدل، فیلسوف بنوعی متوجه موضوعیت نظام فلسفی و شکل و شمایل آن است و به تمایز و استقلال فلسفه (بمثابه یک مجموعه معرفتی ویژه) از خود واقعیات و حقایق و حتی تمایز و استقلال آن از روایت صرف دیدگاهها در تاریخ اندیشه فلسفی، توجه و اذعان دارد.
بنظر میرسد که در نهایت بتوان در باب معنای الگوی معماری پدیدارشناختی ساختگشای هایدگری در وجود و زمان گفت که الگویی است که با عزم کشف معنای هستی در تاریخ فلسفه در سایة موضوعی انضمامی یعنی دازاین (و نه انتزاعی مانند سوژه محض) و از نوع معماری انضمامی (و نه انتزاعی) با تأکید بر شکوفایی و انکشاف مبدأ فاعلی (و نه لحاظ وجه غایی) شکل گرفته است.
به بیان دیگر، میتوان گفت سخن کانت این destruction ontological phenomenology است که بجای کاربرد روش دکارتی در فلسفه، بگذاریم نطفه فلسفه با توجه به شاکله و ظرفیت و کلیت و غائیت و غایت خود بروید و شکوفا گردد.
( 50 ) ط) الگوی زیستهگرایی فیلسوفانی هستند که در مجموع در عین آنکه به نظم و انتظام اندیشه فلسفی و الگوداری فلسفه باور دارند (اعم از مکانیکی یا ارگانیکی)، اما خود الگو برای آنها در اولویت نخست قرار نمیگیرد و اولویت آنها زیسته بودن فلسفه است."