چکیده:
سکونت روستایی در ایران و مدیریت آن پیشینهای به قدمت یکجانشینی در کره زمین دارد، اما با وجود این تجربه طولانی از مشکلات عدیده در تنظیم امور جاری خود رنج میبرد. عدم وجود یک چهارچوب مبنایی برای هماهنگ کردن فعالیتهای مربوط به مدیریت روستایی از مهمترین دلایل این مشکلات است. وجود این ضعف موجب سردرگمی و آشفتگی در تصمیمسازیها و تصمیمگیریها، عدم پذیرش مردم، عدم کارایی و اثربخشی مدیریت روستایی شده است. آنچه در طراحی این مبانی مورد نیاز است آن است که باید بر پایه نیازها و اندیشه جامعه هدف و دستاوردهای علمی استوار باشد.
بر این اساس هدف ما در این مطالعه یافتن مفاهیم مشترک مدیریت (روستایی) در دو فرهنگ اسلامی و ایرانی و مقایسه آن با اصول علمی رایج مدیریت روستایی است. برای دستیابی به این اهداف برخی منابع مرتبط با مدیریت ایرانی، مدیریت اسلامی، مدیریت روستایی و اسناد بالادستی نظام به شیوه اسنادی و با روش تحلیل محتوای کمی مطالعه و سپس یافتهها با یکدیگر مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج این تحقیق نشان میدهد که مولفه عدالت مهمترین اصل در منابع اسلامی و ایرانی است که مغایرتی با اصول علمی نیز ندارد. بر این اساس باید ابعاد، شاخصها و شروط مختلف عدالت مبنای تدوین هر الگوی بومی با موضوع مدیریت (روستایی) کشور قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
پس از پیروزی انقلاب هم پس از تحولات بسیار و خصوصا تصویب مصوبه قانونی «تشکیلات شوراهای اسلامی کشوری » در سال ٦١ قانون دهیاریهای خودکفا در تیرماه سال ١٣٧٧ به تصویب مجلس رسید؛ این ساختار جدید نیز بنا بر نظر کارشناسان دارای نقایص و مشکلاتی است که از جمله آن میتوان به موارد زیر اشاره کرد: عدم جامع نگری، بومی نبودن ، مداخله گسترده دولت ، نحوه استفاده از ظرفیت های درونی جوامع محلی، اداره و کنترل دقیق مکان و بهره وری از منابع موجود، رویگردانی گروه های اجتماعی از شرکت در انتخابات شوراها، برخورد سیاسی با انتخابات و نامزدهای انتخاباتی و حذف برخی از افراد متخصص و باتجربه ، کم توجهی به نیازها و خواست های شهروندان ، نبود تجربه مدیریتی مبتنی بر مدیریت شورایی و مشارکتی (مهدوی و کریمیپور،١٣٩١: ١؛ مهدوی و کریمیپور،١٣٩١: ٢ به نقل از مطیعی لنگرودی؛ نقل به مضمون از سیف اللهی، ١٩:١٣٨٣)، پایین بودن سطح آگاهی و سواد روستاییان که در برخی روستاها همکاری و مشارکت لازم را با شوراهای روستایی نداشتند، کاهش همکاری لازم از سوی برخی از ارگان ها و سازمان ها و شوراها که اهمیت چندانی برای فعالیت های شورایی قائل نبودند، پایین بودن سطح آگاهی شورای روستاییان و کم سوادی اعضای شورا و عدم ارائه آموزش های لازم به آنان ، منحصر شدن فعالیت های شورا به 95 توزیع کالا و قرعه کشی و انجام امور روزمره روستاییان و فراموش شدن وظایف اصلی آن که موجبات بدبینی روستاییان را نسبت به اعضای شورا فراهم کرده است (ایمانی جاجرمی، ١٣٩٣ به نقل از مقدم ).