چکیده:
با بررسی علم قافیه بر اساس مطالبی که در کتب بلاغت و نقد شعر، مسطور است به سهولت میتوان به اهمیت قافیه و اثربخشی آن در شعر فارسی پی برد . قافیه با همه مزایایی که دارد گاهی محدودیتهایی در شعر بوجود می¬آورد و بعضی از شاعران معنی را فدای قافیه میکنند . درحقیقت اینگونه در مقابل محدودیتها خود را باختن از ضعف شاعری ناشی میشود و شاعر هنرمند هرگز با قرار گرفتن در چنین تنگناهایی ، معانی ناب را فدای لفظ و قافیه نمیکند . در این میان مولوی بزرگترین شاعری است که چنین تنگناها و محدودیتهائی باعث نمیشوند که او معنی را فدای لفظ وضرورت قافیه بکند ، بلکه برعکس نبوغ ذاتی ذهن ناخودآگاه وی ، با سنت-شکنیهای جسورانه ، رستاخیزی در الفاظ قافیه به پا میکند که هر خواننده یا شنونده¬ای را به اعجاب وامیدارد. هدف نگارنده ، در این مقاله این است که شمه¬ای از نوآوریها و هنجارگریزیهای هنرمندانه مولوی را در جایگاه قافیه در کتاب شریف مثنوی بررسی کند.
خلاصه ماشینی:
کمتر شاعری است که چنین موسیقی و معنی را به هم آمیخته باشد ، ما در این مقاله کاربردهای آشنایی زدایی شدة قوافی در مثنوی معنوی را با مثالهایی می آوریم تـا گوشـه هـایی از هنـر مولانـا را کـه در حقیقـت هیجانـات روحـی و انفجارهای عاطفی برای ابراز و مجسم نمودن خود بر زبان وی جاری میسازد ، بنمایانیم : ١ ) مولانا گاهی در جایگاه قافیه ، از «کلمات یا عبارات عربـی نامـأنوس » در زبـان فارسی ، استفاده میکند و از این رهگذر علاوه بر مقفـی نمـودن شـعر خـود ، بـا آوردن واژة ناآشنا ، تکانی هم در واژه های آخر مصرع بوجود می آورد که در القای عواطف گوینده بسـیار موثرند : چــون کــه پایــانی نــدارد رو إلیــک زآنکه لا احصی ثناء ما علیک (مثنـوی : ١٩٩٦/٣) آنچنانکــه ســوز و درد زخــم کیــک محو گردد چون درآید مار إلیک (مثنوی : ٤٣٤/٤) چــون زمــین برخاســت از جــو فلــک نه شب و نه سایه باشد لی و لک (مثنوی : ٣٥٦٧/٣) در دو بیت اول واژة «إلیک » عربی به معنی « به سوی تو » که در زبان عادی فارسی هیچ کاربردی ندارد ، با «علیک » مصرع عربی و «کیک » هم قافیه شده و در نوع خـود بـی نظیـر است .