چکیده:
عرفان مدرن مواجهه با امر متعالی در قالب دینداری تجربتاندیشانه است که براساس اندیشه و اشعار سهراب سپهری شکل گرفته است. عرفان مدرن مقومات و مؤلفههای وجودشناختی، انسانشناختی، اخلاقی ـ فقهی و سیاسی و اجتماعی خاصی دارد که در سویه انسانشناختی آن، تقابل «خودی» و«غیرخودی» یا «دیگری» و مسئله فنای فی الله و اراده سالک با قرائت خاصی مطرح است و با عرفان سنتی از جمله عرفان اسلامی، تفاوتها و تهافتهایی دارد. نوشتار پیشروی درصدد پاسخ به پرسش فنای در خدا در مؤلفۀ انسانشناختی عرفان مدرن است و اینکه دارای چه معنا و مبنایی است؟ و چه نقدهایی برآن وارد است؟ در این مقاله، با تکیه بر هویت و ماهیت فنای فیالله و بقای بالله در عرفان اسلامی، به نقادی، سنجش و ارزیابی قرائت طراح عرفان مدرن (جناب دکتر سروش دباغ)، پرداختهایم که برونداد آن به قرار زیر است: فنا در عرفان اسلامی بهمعنای نیستشدن نیست، بلکه فنای شهودی و رهایی از قیود عدمی و حدود، تعلقات و تعینات وجودی و هجرت از کثرت به وحدت است که عین بقا، بهمعنای بقاء بالله است. فنای عرفانی در عرفان اسلامی، تزاید و تصعید، توسعه و تکامل وجودی یا استعلاست و اراده سالک در مقام استغراق در اراده حقتعالی اشتداد مییابد تا توحید و ولایت الهیه حادث و حاصل شود.
خلاصه ماشینی:
برای سالک مدرنی که در جهان راززداییشده میزید و نظام معرفتی و اخلاقیاش دستخوش دگرگونیهای جدی شده و مبانی و مفروضات وجودشناختی، معرفتشناختی و انسانشناختی او دگرگون گشته، متافیزیک نحیف را برگزیده و هستی را واجد ساحت قدسی بیتعین، بیرنگ و بیصورتی میداند که با «وجودشناسی بنیادین» و «تفکر مراقبهای» به روایت هایدگر در تناسب و تلائم است، و درعینحال دلمشغول سامانبخشیدن به سلوک معنوی و تجربههای باطنی خویش و «دیدن یگانگی چیزها» در روزگار پرآشوب کنونی است، تجربهکردن «بیخودی» و فنای در امر بیکران و استحالۀ در بینهایت ـ چنانکه مد نظر عارفان بزرگ سنتی همچون بایزید بسطامی، حلاج، سنایی، عطار نیشابوری و مولوی است ـ چندان متصور و امکانپذیر نیست.
7. شریعتگرایی حداقلی در سلوک معنوی و عرفانی طراح عرفان مدرن مینویسد: «آیا سالک مدرن ”باید“ در سامانبخشیدن به سلوک معنوی خویش، احکام شریعت را پاس بدارد؟یا بدون لحاظکردن مناسک فقهی نیز میتواند مناسبات و روابط سلوکی خویش را تنظیم کند و احوال خوش معنوی دلانگیزی را نصیب برد؟ ایشان برای پاسخدادن به این پرسش از تقسیمبندی رایج میان فقیهان بهره برده و «باب عبادات» را از «باب معاملات» تفکیک کرده و گفتهاند احکام عبادی، چنانکه در شریعت اسلام تبیین شده، ناظر به رابطۀ میان بنده و خداوند است و برخلاف احکام باب معاملات، سویههای اجتماعی آشکار و پررنگی ندارد (همان: 148-149).