چکیده:
در میان اوصاف ثبوتی خداوند، صفت اراده از اهمیتی ویژه برخوردار است. در حالی که عموم فلاسفه و متکلمین مرید بودن خداوند را پذیرفتهاند، ولی در مورد معنای آن اختلافات زیادی بین فلاسفه و نحلههای مختلف کلامی در طول تاریخ بوجود آمده است در این مقاله که با روش توصیفی- تحلیلی انجام شده با مراجعه به آثار ابن سینا و اسپینوزا صفت اراده و مباحث مربوط به آن به صورت تطبیقی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. این مقاله با توجه به گستردگی مباحث مطرح در مورد اراده به سه سوال اساسی پاسخ میدهد؟1- اراده الهی چه معنایی دارد و چه تفاوت معنایی با اراده در انسان دارد؟ 2- رابطه اراده الهی با ذات او و سایر صفاتش چیست؟ 3- رابطه اراده خدا با اراده انسان چگونه است؟ از تاکیدات مکرر ابنسینا به عدم تغایر مفهومی همه صفات الهی و بخصوص دو صفت اراده و علم الهی، این نتیجه حاصل میآید که او هم مانند اسپینوزا نمیخواهد همان معنی متعارف اراده را که در مورد انسان به کار میرود، به خداوند نسبت بدهد.
خلاصه ماشینی:
او در قضیۀ ٤٩ همین بخش از کتاب اخلاق ، ارادٔە جزیی موجود در نفس را تابعی از تصور دانسته و برای مبرهن نمودن نظر خود، پس از این که قوه کلی خواستن و نخواستن را مانند قؤە کلی عقل و اراده در وجود انسان انکار میکند؛ مینویسد: بنابراین بگذارید: اراده ای جزئی، یعنی حالتی از فکر را تصور کنیم که نفس به موجب آن تصدیق میکند که زوایای مثلث مساوی با دو قائمه است .
٢. اثبات اراده در خداوند از نظر اسپینوزا در بارٔە این موضوع که آیا اسپینوزا بر اساس مبانی فلسفی خود و همین طور بر اساس تعاریف مختلفی که از اراده مطرح نموده ، میتواند اراده را به خداوند نسبت بدهد و او را فاعل مرید و مختار بداند یا نه ، باید گفت درست است که اسپینوزا در اغلب آثار خود از جمله در کتاب اخلاق ، شرح اصول و تفکرات مابعدالطبیعی صفت اراده را به خدا نسبت میدهد و اراده داشتن را لازمۀ کمال میداند، اما او بارها بر این نکته تأکید میکند که آن معنی از اراده را که در میان متکلمان و حتی در نظر دکارت متداول است ، نمیتوان به خداوند نسبت داد.
نسبت بین ارادة انسان و ارادة خداوند از نگاه اسپینوزا اسپینوزا درذیل بخش اول کتاب اخلاق ، پس از بحث مفصلی که در بارٔە دلیل غایت مند دانستن افعال الهی و دیگر طبایع مطرح میکند، به این نتیجه میرسد که چون انسان ها از خواهش ها و میل های خود آگاه هستند و اما از علل و موجبات آنها غفلت دارند و حتی به وهمشان هم نمیرسد که آن ها چیستند، لذا خود را آزاد میپندارند( اسپینوزا، اخلاق ، ص ٦٢).