چکیده:
مایلم به چیزی بپردازم که گاه صورت «اگزیستانسی» مسئله شر نامیده میشود.ء
مسئلهای که با اعتراض اخلاقی به شرور این جهان و برآشفتگی و انزجار از آنها در
خداباوری تردیدء و/یا خداباوری را رد میکند. در بخش اول این مقاله» از خوانندگان
میخواهم در نوعی تامل فکری بسیار شخصی شرکت کنند و امید دارم مقدمة
اگزیستانسی خاصی را که برای استدلال لازم است از دل آن بیرون بکشم. در بخش
دوم مقاله» فرضیهای درباره هویت شخصی مطرح میکنم و به بحث میگذارم و هدفم
این است که بین وجود شخص و تاریخ گذشته جهان ارتباط برقرار کنم. در بخش سوم
اصول خاصی را معرفی میکنم که میتوان نام «منطق حسرت» یا به صورت کلیتر
منطق ترجیح را بر آنها گذاشت و این اصول را با نتایج بخش دوم پیوند میزنم. بخش
آخر این رشته مطالب را با هم جمع میکند و اهمیت آنها را برای مسئله شر
نشان میدهد.
خلاصه ماشینی:
اما پرسش من دقیقـا این است که آیا از اینکه زنده ام خوشحالم ؟ یا اینکه وجود من به طور کلی چیزی اسـت که مایه تأسف من است ؟ آیا زندگی من چیزی است که آن را تأییـد مـیکـنم ، یـا مثـل ایوب آرزو میکنم که کاش هرگز وجود نداشتم ؟ پرسشم را درباره کسانی که دوستشان دارم ، همسرم ، پسرانم و کسانی که میدانـم ایـن پرسـش دربـاره آنهـا معنـا دارد، ادامـه میدهم : آیا از وجود آنها خوشحالم ؟ آیا اگـر مـیتوانسـتم قصـه زنـدگیمـان را از سـر بنویسم ، نقش آنها را عوض نمیکردم ؟ امیدوارم وقتی درباره این موضوع تأمل میکنیـد بتوانیـد بگوییـد خوشـحالید کـه وجود دارید، همان طور که من باید اذعان کنم که از وجودداشتنم خوشحالم .
و اگر درباره دیگرانی که برای من مهم هسـتند فکـر کـنم بایـد قاطعانـه بگـویم خوشحالم که وجود دارند؛ انتخابم این نیست که قصه زندگیام را بدون نقش آنهـا از سر بنویسم ، و وجود آنها درست مثـل وجـود خـودم چیـزی اسـت کـه مـیتـوانم و باید بپذیرم .
اگر این طور فکر کنیم ، به نظر آشکار میرسد که برای اینکه من وجود پیدا کرده باشم دست کم ضروری است بین یک جفت خاص سلول تولید مثل مـذکر و مؤنـث پیونـد ایجـاد شـده باشـد تـا فـرد زیسـتایی را شکل دهند.