چکیده:
تناسخ، تعلق روح بعد از تلاشی بدن به بدن دیگری است که متناسب با آن باشد. ابن سینا دو برهان در ابطال تناسخ اقامه مینماید که طبق برهان نخست، لازمه تناسخ اجتماع دو نفس در یک بدن و طبق برهان دوم لازمه تناسخ فاصله زمانی یافتن میان قطع تعلق از بدن اول و تعلق به بدن دوم است. انتقادات رازی به برهان اول ناشی از خلط و مغالطه در این موارد است: وحدت نوعی نفوس انسانی، بطلان اراده جزافی، نیازمندی نفس به بدن در انجام افعال، قابلیت وجودی و نه ماهوی بدن نسبت به نفس و اولویت نداشتن نفس تناسخی نسبت به نفس حادث در تعلق به بدن. اشکالات رازی به برهان دوم ناشی از عدم تدبر در این موارد است: قاعده «لا معطل فی الوجود»، تعلق یافتن نفوس جزئی به بدن افلاک، نیاز نداشتن نفس به بدن در صورت به فعلیت رسیدن و مساوی نبودن نفوسی که میمیرند با نفوسی که تولد مییابند.
خلاصه ماشینی:
انتقادات رازی به برهان اول ناشی از خلـط و مغالطه در این موارد است : وحدت نوعی نفوس انسانی ، بطلان اراده جزافی ، نیازمندی نفس به بدن در انجام افعـال، قابلیت وجودی و نه ماهوی بدن نسبت به نفس و اولویت نداشتن نفس تناسخی نسبت به نفـس حـادث در تعلـق بـه بدن.
اشکالات رازی به برهان دوم ناشی از عدم تدبر در این موارد است : قاعده «لا معطل فی الوجود»، تعلـق یـافتن نفوس جزئی به بدن افلاک، نیاز نداشتن نفس به بدن در صـورت بـه فعلیـت رسـیدن و مسـاوی نبـودن نفوسـی کـه می میرند با نفوسی که تولد می یابند.
٨ از این جهت برهان ابن سینا در اثبات حادث بودن نفس ناطقه و قدیم نبودن آن مبتنی بر ابطـال تناسـخ نیست (طوسی، نقد المحصل ، ۳۸۶) بلکه یک فرض آن با قضـیه ای بـدیهی و فـرض دیگـر آن بـا برهـانی فلسفی در تناقض و ناسازگاری است .
[۶] فخررازی در این قسمت احتمالاتی را مطرح نمـود و در طـی آنهـا مبـانی ابـن سـینا را نادرسـت دانست که نقادی آنها بدین شرح است : [الف ] نفس تناسخی به دلیل فعلیت یافتن لذات و آلام خـاص خـویش را ادراک میکنـد و نیـازی بـه اکتساب و لذا تعلق به بدنی دیگر جهت کسب فعلیات ندارد ماننـد شخصـی کـه در صـنعت یـا حرفهـای تجربیات فراوان دارد که آموزش دیدن در آن برای او معقول نیست .