چکیده:
لویناس فیلسوفی است که از سنت پدیدار شناسانه مقولهی اخلاق را بررسی میکند. وی با محوریت دادن به مبحث «دیگری»، جایگاه مبحث اخلاق را در فلسفههای مضاف جستجو نمیکند بلکه آن را فلسفهی اولی تلقی میکند. در این راستا، با طرح مفاهیمی از قبیل چهره، مسئولیت در برابر امر نامتناهی و دیگری میکوشد رهیافت پدیدار شناسانهاش را با محوریت مقولهی اخلاق بسط دهد. در این مقاله، تلاش شده است با مروری اجمالی اهمیت مقولهی اخلاق و دیگری و پیامدهای سیاسی- اجتماعی آن را نشان دهیم. لویناس با نقد سنت متافیزیکی غربی که آن را متکی بر هستیشناسی امر همان میداند، بر آن است که نشان دهد با رجوع به سنت تعالیگرای سامی- یهودی میتوان از اندیشهی سوبژکتیویستی گذر کرد و آن را به روی دیگری گشود. بنابراین، لویناس وجود شخص را متکی به چهرهی دیگری و اشخاص دیگر میداند و نسبتهای بین اشخاص را مبنای اخلاق و دوستی فردی و اجتماعی میداند.
خلاصه ماشینی:
"ديگري" در اين جـا انتزاعي قرار ميدهد و مطـابق بـا آن هـا بـر اسـاس همان "ديگري" بزرگ يا خداي يهودي اسـت کـه ذهن خود قوانين و قواعدي ابداع ميکند.
شايد اين طور به نظر برسد که (il y a) ترجمـه ■ چهره (Face) عبـارت esgibt هايـدگر، بـه معنـاي بخشـندگي و چهــره يکــي از مفــاهيم لوينــاس اســت کــه دهش اسـت کـه همـان حقيقـت هسـتي را نشـان سرنوشت اخلاقي انديشه ي او را آشکار مـيسـازد.
به نظر ميرسد کـه لوينـاس بـر ايـن بـاور آگاهي وجود ندارد که بتواند اين حالـت وجـود را است که در چهره ي شخص ديگـر حالـت غريبـي تجربه کند (ديويس ، ١٣٨٦، ص .
او در بخشي از کتاب تماميت و نامتناهي به اين خود مـن صـادر شـده باشـند؛ بنـابراين ، از آن چـه مسئله اشاره ميکند و خود محوري انسـان را زيـر تـاکنون گفتـه شـد بايـد نتيجـه گرفـت کـه خــدا سؤال ميبرد (لويناس به نقل از لچـت ، ١٣٧٨، ص : بالضروره وجود دارد.
لويناس ، "ديگري" را جـايگزين خـدا در مقـام دشواري توصيف مواجهـه بـا غيريـت در ايـن نامتناهي قرار ميدهد و رابطـه ي سـوژه بـا تصـور خطر هميشه حاضـر نهفتـه اسـت کـه نادانسـته يـا نامتنــاهي را سرمشــقي بــراي رابطــه ي ســوژه بــا ناخواسـته ، غيـر را بـه شـکل بازتـاب تصـويري از "ديگــري" نشــان مــيدهــد.
هايدگر در برابـر هوسـرل يقينـي بـودن اگـوي لويناس بر غيريت و فاصله عظـيم ميـان مـن و استعلايي را کنار ميگذارد و به جاي آن بـا تحليـل "ديگـري" تأکيـد دارد و بـر ايـن بـاور اسـت کـه دازاين نسبت هاي موجود ميان انسـان و جهـان يـا "ديگري" مـن يـا خـودي ديگـر نيسـت و از ايـن ديگران را بحث ميکند.