چکیده:
در این مطالعه به بررسی تمایزات برای تفاوت بخشیدن به جنبههای شناختی و اجتماعی کار علمی پرداخته شده است. تفاوت عمده بین ساختهای اجتماعی مورد بحث در این مقاله، درجه نهادی شدن است. این عامل در رابطه با توسعه علمی اهمیت زیادی دارد. از آنجا که علم اساسا با ساختارهای شناختی روبهرو بوده و توسط دانشمندان در سطوح متفاوتی عمل میکند، در این بررسی به توسعه شناختی پرداخته شده و دو قسم آن مورد بررسی قرار گرفته است. در تخصصهای پژوهشی که نهادی شدن شناختی و اجتماعی پایینی دارند تعداد زیادی از دادهها بهوسیله تجمعات کوچکی تولید میشود که لزوما بههمپیوسته و منسجم نیستند. در انتهای این مقاله چنین نتیجه گرفته شده که هویتیابی دانشمندان از حوزههای پژوهشی و تخصصهایشان باید در پرتو یک تحلیل ادبیاتی یکپارچه شود.
خلاصه ماشینی:
برای مثال پدیده ابررسانایی<FootNote No="39" Text=" Superconductivity"/> ممکن است در تعدادی از مواد با کاربرد فنون گوناگون مطالعه شود، ولی درباره ویژگیهای اساسی پدیده توافق وجود دارد و مجموعههای متفاوت گزارههای مشاهدهای و سازوکارهای مفروض همپوشانی وسیعی دارند.
در آغاز، رواج دادن پرتوهای نوترون و میکروسکوپهای الکترونی برای تحلیل بافتهای زیستشناختی میتواند حوزههای پژوهشی جدیدی را شکل دهد، ولی باید در مورد چگونگی تفسیر دادههای بهدست آمده از این ابزارها به یک توافق رسیده و کاربردشان معمول شود، سپس حوزههای پژوهشی مبتنی بر پدیدهها یا مواد ممکن است- یا در درون زمینه کلی فن که سپس اصل سازماندهنده یک تخصص خواهد شد، یا با کاربرد تعدادی از فنون ظاهر شوند.
همانطوری که حوزههای پژوهشی در جائی که مدلهای رقیب چنان مقایسهناپذیرند که توافقی در مورد آنچه باید فرض شود و آنچه بین مدلها جدالبرانگیز است ممکن نیست، یعنی موقعیتهای مسئلهای از نظر تعاریف تردید با یکدیگر همپوشانی ندارند، تخصصها نیز جایی که مدلهای رقیب چنان به طور کلی و انحصارگرایانه واقعیت را تعریف میکنند که این تعاریف همپوشانی ندارند، پدید نمیآیند.
یک تخصص با نهادیشدن شناختی و اجتماعی بالا احتمالا با تعدادی از موقعیتهای مسئلهای با تعریف غیرمنسجم و مبهم یافت نخواهد شد، بلکه بیشتر، حوزههای پژوهشی آن به نسبت به روشنی توصیف خواهند شد، ملاکهایی برای تعریف مسئله و ارزشیابی راهحلها مورد توافق قرار خواهند گرفت و مشکلات به عنوان «عوامل آزاردهنده» جالب توجه برای مدل مسلط تلقی میشوند که میتوانند دگرگونی اندکی را در تفسیر ایجاب کنند ولی به هیچوجه یک چالش اساسی را نمیسازند.