چکیده:
سلوک عرفانی، سیری انفسی و درونی در قلب عالم صغیر برای نیل به حقیقیت محض است. در مکاتب عرفانی این سیر در قالب مراحل و مقاماتی تبیین میشود. در این پژوهش، منازل سلوک در عرفان یهود و متصوفه اسلامی بهصورت تطبیقی بررسی میشود تا به این پرسش بنیادی پاسخ داده شود که «جنبههای همسان و وجوه ناهمسان ساختار منازل سلوک در تصوف اسلامی و عرفان یهود کداماند». روش کار مبتنی بر شیوه تطبیقی رنه ولک (مکتب آمریکایی) با تاکید بر وجوه اشتراک و اختلاف ساختاری و کلی است. یافتههای پژوهش نشان میدهند میان منازل سلوک در عرفان یهود و متصوفه سه وجه مشترک اساسی وجود دارد. تشابه تعداد مقامات سلوک، نخستین وجه مشترک است. کارکرد نمادین سمبولوارههای این مقامات مخصوصا سمبول «قصر عرش» - یعنی آخرین منزل سلوک در قبّالا و صوفیه - نیز از موارد مشترک به دست آمد. همچنین در هر دو آیین، سالک با دوری از آلایشهای نفسانی، مراحلی را طی میکند تا در فقر و فنای تصوف و ارابوت قبالا و مرکاوا به اتحاد الاهی یا همان دوکوت برسد. عمدهترین تفاوت، تجسم خداوند در آخرین مرحله سلوک عرفان یهود، در قالب پیکره انسانی است؛ حال آنکه در تصوف تجسم ذات باریتعالی به این شکل مطرح نیست.
خلاصه ماشینی:
از مهمترین جنبههای مرکاوا، توجه ویژه به تجربههای عرفانی کتاب مقدس از قبیلِ دیدار عرش توسط حزقیال نبی در عالم رویا، ارابّة آتشین با اسبهای آتشینی که ایلیا یا الیاس را به آسمان بردند، دیدن نردبانی بهسوی بهشت در عالم رویا توسط یعقوب نبی، رویارویی موسی با بُتّه آتش در جریان طور سینا و تکلم با یَهوه است؛ تجربههای عرفانی مذکور به دلیل انتساب به انبیای الاهی نقش مهمی در شکلگیری عرفان اولیه یهود «مرکاوا یا مرکابا» دارد.
آبِلسون، پژوهشگر عرفان یهود بر آن است که دعوت روحانی این اتحاد الاهی در مرحلة نخست از سوی خداوند بوده است: «تصویری که بر اساس آن حزقیال، در حین مشاهده جمال یَهوه، او را سوار بر ارابـة موجودات زنده مییابد؛ درحالیکه توأم با اَصـوات گوناگون، حرکات و تحولات عظیم در زمین و آسمان است، حالت مجازگونهای است که در خارج از محدودة عمیقترین تجربههای روحانی برای عارف رمزگشایی میشود.
آبلسون معتقد است این قبیل تجارب و تصاویر روحانی در تعالیم میترائیسم و آموزههای برخی از شاخههای عرفان اسلامی وجود دارد «این ایدة مفهوم کلی و حاکم در تعالیم عارفان است؛ یعنی تلاش سالک برای رسیدن به واقعیتی برین و لقاء الاهی با طی طریق انفسی» (Abelson, 2001: 35).
تجربة عرفای مرکاوایی در گذشتن از هفت تالارِ صعبالعبور و رسیدن به مقامِ مشاهده در عرش الاهی یا رسیدن به آسمانِ هفتم ــ که در مرکاوا نام آن، «اَرابوت» است ــ شبیه مراحلِ هفتگانۀ سیر و سلوک در تصوف است که مطابق آن، عارف پس از طی این مراحل به مقام فناء فیالله میرسد؛ بنابراین، قبل از تصوف، این تجربة عرفانی در عرفان مرکاوا با ساختار مخصوص خویش وجود داشته است.