چکیده:
دیوها و مخلوقات اهریمنی بخشی جداییناپذیر از اساطیر و باورهای ایرانیان باستان را تشکیل میدهند، در واقع پیشینیان ما برای هر کدام از رذیلتها و پدیدههای شر، قائل به دیوی خاص بودند و آشکار شدن هریک از این عناصر شرور و ویرانگر را به آن دیوها نسبت میدادند. از جمله پدیدههایی که ایرانیان برای آن دیوی خاص قائل بودند، پدیده مرگ است؛ پدیدهای که آن را به استویهاد یا دیو مرگ منسوب میکردند. این باور هرچند پس از ورود اسلام در نزد ایرانیان کمرنگ گردید، اما بازتاب آن را میتوان در برخی از آثار از جمله شاهنامه بخوبی مشاهده کرد؛ آنگونه که برخی از تصاویر و استعارههایی که فردوسی در شاهنامه برای مفهوم مرگ بکار برده است، تاثیر بسیار او را در این مساله آشکار میکند. بر همین اساس در این پژوهش قصد داریم تا با مطابقت تصاویر مربوط به مرگ در شاهنامه با آنچه در مورد استویهاد یا دیو مرگ آمده است، بازتاب این اسطوره و این باور را که در قبل از اسلام در دین زرتشتی وجود داشته است، نشان دهیم و به اثبات این نکته بپردازیم که فردوسی در خلق این تصاویر به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه تحت تاثیر باور به این دیو قرار داشته است.
Demons and demonic creatures are indispensable part of mythology and are the integral part of ancient Persian beliefs. Indeed, our ancestors for every malice and evil deed and phenomena believed in a particular demon and revelation of any of these demonic and destructive elements were related to a corresponding demon. A phenomenon named Astovidatu or demon of death is one such example. Although after coming of Islam this belief had lost its original vigor, yet its reflection could be clearly seen in certain works particularly in Shahnameh all the more reason for Ferdowsi’s use of imageries in connection with the concept of death. It is the purpose of this article to compare these imageries with information that exists regarding the demon of death, a belief already existed before Islam in Zoroastrian religion and to prove and demonstrate that the creation of those imageries consciously or unconsciously were under the influence of Astovidatu.
خلاصه ماشینی:
جلوه ها و نمود اعتقاد بـه دیوان یا آفریده های زیان کار در بسیاری از متون باستانی هم چون گاهان ، یشت ها و وندیداد و هم چنین برخی از سنگ نوشته ها؛ همانند سنگ نوشتۀ خشایار شاه در تخت جمشید بخوبی نمایان است و علاوه بر این ها در بسیاری از کتاب های ادبیات ایرانی میانه مانند کارنامۀ اردشیر بابکان ، دین کرد و وزیدگیهای زادسپرم نیز میتوان بازتاب این اعتقادات را مشاهده کرد (کریستن سن ، ١٣٥٥)؛ چنان کـه زرتشت در گات ها از دیوها و ستایندگان آن ها نام میبرد و در آن جا برای توصیف آن ها از اصطلاح daevaisca masyaisca به معنای خدایان و انسان ها (عالم وجود) استفاده میکند و در کتیبۀ خشایارشاه علاوه بر نام بردن از دیوها، از پرستش گاه آن ها با اسم daivadana به معنای عبادت کـدۀ خدایان دروغین یاد میشود (آسموسن ، ١٣٨٦: ١٠٤) و در آن جا خشایارشاه بروشنی مخالفت و دشمنی خود را با پرستندگان دیوها بیان میکند: «و اندر این دهیوها (جایی) بود که آن جا بیش تر دیوان پرستش میشدند، پس به لطف اهورامزدا من آن پرستش گاه دیوان را برافکندم و اعلام کردم که دیوان نباید پرستش شوند.