چکیده:
تقسیم و تفکیک تعالیم دین و شریعت به معنای عام آن توسط عارفان مسلمان و به تبع آن تفکیک قلمرو صاحبان
هر یک از این حوزهها را میتوان از آموزههای معرفتی و سلوکی مشترک عارفان مسلمان دانست. این گروه نه تنها
تعالیم دینی را بر اساس چنین تقیسمی سامان داده بلکه مراتب سیر و سلوک عارفانه را نیز میتی به آن نموده و
لایههای دین و دینداری را بر پایه ظاهر و باطن و باطن به باطن و به تعبیر دیگر شریعت و طریقت و حقیقت نموده
است.
این تقسیمبندی به وضوح در تعالیم صوفیان مشاهده میشود. و البته از زمینهها و عوامل مهم حساسیت و
خردهگیری مخالفان متشرع تصوف نیز به حساب میآید. درباره رابطه عرفان و تصوف و جایگاه دین و آموزههای دینی
و تعالیم شریعت و نیز نوع عملکرد صوفیان مباحث و محورهای مختلفی مورد بح است. نوشتار پیش رو در نظر
دارد تا ضمن تبیین جایگاه شریعت و طریقت و حقیقت نزد عارفان مسلمان و گزارش نگاه خاص تصوف اسلامی
نسبت به این محورها رابطه و نسبت هریک از این سه و نیز جایگاه ظاهر و باطن تعالیم دینی را با یکدگر بررسی و به
تبیین دیدگاه ویژه عارفان برجسته مسلمان بپردازد.
خلاصه ماشینی:
در واقع میتوان گفت طریقت در نگاه آنـان همـان بـاطن شـریعت و مراحـل سیروسـلوک عرفـانی و منـازل و مقامات، در قالب حرکتی مداوم است که مصادیق آن در ترک دنیا و دوام ذکـر و توجـه بـه خـدا و تضـرع و صدق و طهارت باطنی بوده و پیامبر (صلی الله علیه وآله ) نیز مصداق اتم و الگـوی کامـل آن اسـت (رک: غزالی، احیاء علوم الدین ، تحقیق عبدالله الخالدی، ۱/ ۳۰ـ ۴۴؛ مسـتملی بخـاری، ۱/ ۷۰بـه بعـد؛ ابـن عربی، ۴/ ۲۶۲).
گرچه همه افراد و یا فرقه های این آیین ، نسبت به شریعت و توجه به ظواهر شرعی در مقایسه با نگـاه بـاطنی، اهتمـام یکسـانی ندارنـد و برخی از آنها در اوقاتی خاص مقهور حال و هوای عاشقانه و سکرآمیز خود هستند، اما جملگـی آنهـا در ترجیح تقیدات درونی و اعمال قلبی و روحی نسبت به آداب و آیین ظاهری هم داستان بوده و چه بسا توجـه و عمل به ظواهر را ابزار و مقدمه ای برای رسیدن به باطن ، حقیقت و کمال انسانی به حساب میآورند.
به باور ایشان علم الحقیقۀ مربوط به حقیقت و باطن دین باشد و در قلمرو فهم و تعلیم عارف و صوفی؛ و علم دیگر مربوط به ادب شرع و ظواهر و اعمال جوارحی که در حوزه وظایف فقه و فقیه اسـت (غزالی، احیاء علوم الدین ، تحقیق عبدالله الخالدی، ۱/ ۱۳ـ ۳۳و نیز مقدمه مؤلف کتاب؛ خواجه عبدالله انصاری، ۲۲ـ ۲۸).