چکیده:
برای ارائه مفهومی واضح و متمایز از فلسفه تطبیقی باید به طور دقیق گفت فلسفه تطبیقی چیست و چه چیزی نیست.با بررسی نسبت فلسفه تطبیقی با فلسفه و نیز نسبت آن با فلسفه جهانی،حکمت خالده و فلسفه میان فرهنگی تا حدی می توان به چیستی و ماهیت آن پی برد.در این که فلسفه تطبیقی را باید همچون شاخه ای از فلسفه در نظر گرفت یا رشته و گرایش مستقلی در فلسفه در کنار دیگر گرایش ها، و یا همچون یک برنامه و استراتژی روش شناسانه نگریست بحث های زیادی مطرح شده است.از طرفی،بیان ضرورت و اهداف فلسفه تطبیقی نیز می تواند بر نظرگاه متفکران در باب تطبیق پرتو افکند؛به عبارت دیگر،می توان به صرف فهرست کردن شباهت ها و تفاوت ها یا یکی از آن دو بسنده کرد و یا با نقب به گذشته و ایجاد فضای سوم در حل مشکلات انسان معاصر کوشید و یا این که اطلاعات برآمده از مطالعات تطبیقی خود را به رخ دیگران کشاند.انتظار می رود مطالعات تطبیقی با تعمیق و ژرفا بخشی به اندیشه های خودی و آشنایی با ظرفیت ها و امکاناتی که در دیگر سنت های فکری وجود دارد گره ای از کار فروبسته عالم تفکر بگشاید.
خلاصه ماشینی:
نظر به اینکه فهم معنا،ماهیت ، اهداف و کارکردهای فلسفۀ تطبیقی با فهم معنا، ماهیت ، اهداف و کارکردهای فلسفه ارتباط تنگاتنگی دارد از طریق بررسی نسبت فلسفۀ تطبیقی با فلسفه و نیز بیان ضرورت و اهداف آن میتوان بر نظرگاه متفکران در باب تطبیق پرتو افکند؛ اهداف بسیاری برای فلسفۀ تطبیقی برشمرده شده که مهم ترین آنها از قرار زیر است : ارائه فهرستی از شباهت ها و تفاوت ها یا یکی از آن دو، نقب به گذشته و ایجاد فضای سوم در حل مشکلات انسان معاصر، ایجاد ارتباط یا کشف ارتباط بین اندیشه هایی که در نگاه نخست غیر مرتبط به نظر میرسند، تعمیق و ژرفا بخشی به اندیشه های خودی و آشنایی با ظرفیت ها و امکاناتی که در دیگر سنت های فکری وجود دارد از جمله اهدافی هستند که در مطالعات تطبیقی دنبال میشوند.
هدف فوق یکی دیگر از اهداف تطبیق است که کم و بیش مورد توجه برخی از تطبیقیاندیشان قرار گرفته است ؛ برای نمونه از ژیلسون در کتاب نقد تفکر فلسفی غرب ( با عنوان اصلی وحدت تجربۀ فلسفی) و استیس در کتاب عرفان و فلسفه (با عنوان اصلی وحدت تجربۀ عرفانی ) و نیز سنت گرایانی که بر خاستگاه واحد ادیان و فلسفه های مختلف تأکید دارند میتوان نام برد.
در مطالعات تطبیقی بسامان باید تنوع اندیشه های موجود در فرهنگ شرق و غرب را در نظر گرفت و از هر گونه یکپارچه سازی فرهنگ و اندیشه شرق و غرب پرهیز کرد؛ به عبارت دیگر، مفاهیم کلیدی فلسفی در تمام سنت ها وجود دارند و تفاوت شرق و غرب تنها در بیشینه و کمینه تأکید و نیز توجه بیشتر به یکی از ابعاد و جنبه های انسانی است ؛ ٤.
smid, Robert,w, Methodologies of Comparative Philosophy:the Pragmatist and Process Traditions, State University of New York press, 2009.