چکیده:
مارگریت یورسونار به عنوان نویسندهای مطرح است که با اندیشه ای فلسفی از خودشناسی و در جستجوی کمال و کرامت انسانی طی روندی تکاملی به هویتی عرفانی در مفهومی کلی دست یافته است. خود آگاهی فلسفی به شناخت حقیقت و واقعیت انسان میپردازد و نویسنده مصداق این هویت یابی را با خلق شخصیت های رمانی تبیین کرده است. تعریف انسانها از حقیقتوجودیشان در اسطوره ها بارها به اشکال متنوعی ذکر شده است؛ طرحوارههای اسطورهای در ادبیات به همراه دیدگاههای تاریخی نویسنده به ساختاری در معرفت نفس بدل می شود. در این مقاله کوشیده ایم تا با رویکردی تحلیلی، مسیر مارگریت یورسونار در ترسیم هویت و درکی انسان شناسانه از هویت عرفانی بپردازیم و با بنمایه ای از پندار انکار نفس نیچه، معرفت نفس را از طریق در آمیختگی اثر و هنرمند و بدین ترتیب خود واقعی را از درون خود شخص تبیین کنیم.
خلاصه ماشینی:
اما انسان چگونه می تواند به حقیقت وجودی خویش دست یابد و به خود واقعی مجالی برای ظهور بدهد؟ امکان رسیدن به معرفت با چه شرایطی حاصل می شود؟ چگونه مارگریت یورسونار ( Marguerite Yourcenar) راه رسیدن به خودشناسی و هویت را در می یابد؟ مارگریت یورسونار خودشناسی را با نگرشی فلسفی مطرح می کند.
] بایستی به نامه ها و خاطرات مراجعه کنم تااین یادگارهای شناور را تثبیت کنم"( به نقل از یور سونار ، 19۶٤: ٢٣۵ ) پس چگونه انسان می تواند در برابر این فنا پذیری رستگار شود؟ چگونه برای رسیدن به جوهره وجودی خود با ساختاری بشری به جایگاهی نائل شود که تغییری در آن راه پیدا نکند؟ اگر چه همه چیز در تغییر است اما این تغییر مداوم بهانه ای برای رها کردن مبارزه نیست.
بدین ترتیب نوشتار این خاطرات به راوی این امکان را می دهد تا در قالب اسطوره ساختار بندی شود و هویت انسان را از محدودیت زمان و مکان خود برهاند و از این رو جاودانگی و حیات ابدی می یابد: " ابر انسان به عنوان انسانی متعالی و ورای ادراکات محقق شده و ظهور پیدا می کند.
"( به نقل از نیچه،١٩٩٨، ج ٢: ۱۱٣ )از این رو مفهوم بازگشت ابدی و فلسفهﺀ تاریخ به معنای رایج آن نیست، بلکه تداعی کنندهﺀ قدرت زندگی و نحوهﺀ برداشت ارادی از واقعیت بالفعل و در نتیجه اثبات برتری انسان است که بر تقدیر خود پیروز می شود، حتی اگر همانند زنون به بهای از دست دادن جان فراهم شود.