چکیده:
ناصرخسرو و علی جلّابی هجویری از نخبگان اجتماعی- دینی ایران هستند که هر دو در حوزه¬های مختلفی بر جامعه زمان خود و اعصار پس از خود تاثیر گذاشته¬اند. ناصرخسرو با اشعار خود داد آزادگی و حق¬گویی می¬داد و هجویری نیز با یادآوری جوانمردی¬ها و اخلاق نیک گذشتگان، به هم¬عصران و آیندگان درس اخلاق می¬دهد. هر دو شاعر و نویسنده در پی تربیت مردم هستند، هر کدام شیوه خاصّ خود را دارد و آراء هر کدام دارای ارزش منحصر به فرد است. در این مقاله سعی شده است آرای تربیتی این دو نخبه اجتماعی- دینی بررسی و تبیین شود و پژوهش حاضر با بهره¬مندی از روش کیفی که مبتنی بر گردآوری اطّلاعات از منابع کتابخانه¬ای است، با هدف پاسخ¬گویی به اصلی¬ترین سوال پژوهش، مبنی بر این¬که در راستای فرایند الگوسازی از نخبگان، چه ویژگی¬ها و خصوصیّات برجسته¬ای، مبیّن اخلاق نخبگی در متون اسلامی– ایرانی (در آثار ناصرخسرو و علی جلّابی هجویری)، است، به انجام رسیده است.
خلاصه ماشینی:
ما میدانیم که مقصود از تصوف آزادگی است به معنی وسیع و پهناور خود تا بدان حد که پیران راستین، همچنانکه در بند مال و جاه نبودند، در آنچه تعلیم گرفته و یا خوانده بودند هرگز متوقف و پایبست نمیشدند و بیرون از عالم خود جهانی والاتر و گرانمایهتر میجستند و ظواهر و رسوم به طور مطلق، در چشم حقیقتبین آنها، آن قدر ارزش نداشت که بر سر آنها به لجاج ایستند و به خصومت برخیزند و دلی بیازارند و خاطری را رنجور سازند بلکه با نظر ژرفبین خویش دریافته بودند که هرکس در عقیدۀ خود معذور است و بر چنین کس به رحمت و شفقت مینگریستند و چون طبیب حاذق و مهربانی به فکر چارۀ امراض و دردهای این گرفتاران عادت و تلقینات بودند و از راه قول لین و اندرزهای مهرآمیز به مداوای آنها میپرداختند و یا آنکه از استغراق در حقیقت، خلق را به حال خود باز میگذاشتند اما نفرین و لعنت و دشنام و ناسزا و زدن و کشتن و سوختن و برکندن، هرگز طریق صحیح تربیت نبوده و نیست و مردان حقیقت از این روش همواره بیزاری جستهاند و اجرای حدود و دره برگرفتن و زدن را با محتسبان و عوانان رها کردهاند و بدین جهت هرچند ما قشیری را از نظر علم و اطلاع میستاییم ولی به ناچار روش او را خلاف طریق میبینیم و گمان میکنیم که اینها هم تبعات قدرت و نفوذ مادی و اقبال عامۀ خلق بوده است.