چکیده:
زبان دین کانون شکلگیری بسیاری از استعارهها و راهیابی آن به ادبیات است. ادبیات بهویژه ادبیات عرفانی، از مفاهیم دین و مفهومسازی های قرآنی تأثیر پذیرفته است. این مقاله باتوجهبه استعارههای مفهومی، مفهومسازی عشق را در شعر مولانا و تأثیر آن را از قرآن بررسی میکند. استعارة مفهومی یکی ازمهمترین مباحث زبانشناسی شناختی است. با نظریة استعارة مفهومی میتوان جنبههای بینامتنیت شعر مولانا با قرآن را از زاویهای شناختی بررسی کرد. هدف این پژوهش، بررسی میزان تأثیرپذیری مولانا از قرآن در مفهومسازی عشق است که با تطبیق مفهوم انتزاعی عشق در غزلیات شمس و قرآن به شیوة تحلیلی ـ توصیفی به انجام میرسد. به همین سبب همة استعارههای عشق در سی غزل از غزلیات شمس و نیز بسیاری از آیات قرآنی با مفهوم محبت استخراج شد تا به این پرسش پاسخ داده شود که مولانا در غزلیات از چه استعارههایی برای مفهومسازی عشق استفاده کرده و تا چه حد از استعارههای قرآنی بهره برده است. نتیجة بررسی نشان میدهد که در هر دو اثر، استعارة کلان «خداوند معشوق است» وجود دارد. در گفتمان ادبی ـ شعریِ شمس، چهار استعارة «عشق کلید است»، «عشق سفر است»، «عشق گیاه است» و «عشق سلطنت است» شناخته شد. حوزههای مبدأ نامبرده و نوع نگاشتها بیانگر تأثیر عمیق قرآن بر زبان غزلیات شمس است.
Religious language is the source of many metaphors and their penetration into literature.
Literature, especially mystical literature, has been influenced by religion and Quran's
conceptualization. The current paper aims to explore the conceptualization of love in the
poems of Rumi and how they are inspired by Quran, using conceptual metaphor. The
application of the conceptual metaphor theory could clarify the inter-textual dimensions
of Rumi’s poems from a cognitive viewpoint. We aim at assessing the extent of
influence of Quran on Rumi with an analytic-descriptive method. To do so, all love
metaphors from thirty sonnets was derived in an attempt to find an answer to the
question that which metaphors or other cognitive schemes are used in Quran and
Rumi’s poems to conceptualize love. Our comparison and analysis shows that in both
texts, there is a universal metaphor of the beloved for God. In Shams’ literary-poetical
discourse, four metaphors of love as a key, as a journey, as a plant, and as a reign could
be derived. The origins of the concepts show a deep Quran influence on Shams’
sonnets.
خلاصه ماشینی:
کوچش (١٣٩٣) از اين شگردهاي چهارگانه ياد کرده اسـت ؛ مـثلا نگاشـت «عاشق ، مسافر است » در بيت ذيل وجود دارد؛ اما با نگاشت «معشوق درياست » از عنصر مفهومي تـازه اي در حوزة سفر نيز استفاده شده است ؛ يعني واژه هاي دريا و ساحل نيز بيانگر استفاده از تکنيـک گسـترش است : جان هاچوسيلابي روان تـاسـاحل دريـاي جـان ازآشــنايان منقطــع بــابحــرگشـــته آشــنا (مولوي،١٣٨٠:٣) در بيت زير عنصر زباني «شيوه »، بر «روش و راه » دلالت دارد که از مناسبات سفر است و بيانگر تغيير مسير «عارف » از جهان مادي به جهان ديگر است : ازکارجهـان سيــرشـده خـاطرعـارف عاشق شده برشـيوه وبـرکـاردگـربـر (همان :٣١٢) در شاهد ذيل استعارة «عشق ، سفر است » با واژگان زباني «سوي، بشـتابد، ره يابـد، جويـد، منـازل » و استعارة «عشق نور است » با عناصر زباني «شمع ، خورشيد، ماه » با هم ترکيب شده است : سوي توجان چوبشتابددهش شمعي که ره يابـد چوخورشيدتوراجويدچوماهش درمنازل کـن (همان :٣٧٣) افزون بر تلفيق و گسترش ، معشوق ـ باتوجه به تداعي آيۀ «هو الأول و الآخر» (حديـد: ٣) ـ هـم ماننـد مبدأ سفر و هم مانند مقصد سفر در ذهن انگيخته مـي شـود؛ يعنـي اول و آخـر هـر سـفر و هـر عشـقي ، معشوق يا خداوند است و اين همان چيزي است که شـعر مولانـا و مفهـوم سـازيهـاي عارفانـۀ او را ــ به سبب پيروياش از نظام فکري و جهان بيني عرفان اسلامي ـ از ساير مفهوم سازيهـاي بـه ظـاهر مشـابه جدا مي کند.