چکیده:
بحث فقر و فقیر در نظرگاه عارفان و صوفیان جایگاهی بس مهم دارد. خواجه عبدالله در تعریف فقر میگوید: «فقر نامی برای بیزاری جستن از دارایی و دارا دیدن خویش است». نجمالدین رازی، آن را با عزت و افتخار همزاد میبیند، قشیری شعار اولیا و پیرایه اصفیایش دانسته و درویشان را گزیدگان خدا و موضع رازهای او میخواند. نوری، فقر را با آرامش، ایثار همراه دیده و ابوسهل خشاب آن را با عزّ و عرش مینگرد. ابوحفص فقر را در سخا و فراخ دستی و نیز برتری داد برستد معنا میکند و ابن جلا شرف فقر را زیبنده خرامیدن میداند. عبدالرزاق کاشانی، فقیر را آن کسی میداند که هیچ دارایی و موجودیتی جز برای خدا نبیند. مولانا جلالالدین، فقر را با قناعت، امنیت، تقوی، ناز، استغنای معنوی و نهایتا نور ذوالجلال درآمیخته میداند و سعدی هم آن را با بذل و بخشش، قناعت و آزادگی همریشه و همسو مینگرد. شبستری هرکاری را در وادی سلوک به وفق فقر عالی یافته و لسانالغیب- حافظ- هم ارزشهایی چون قناعت، تنعم، خرسندی، بر تاج و تخت خسروی، آز ستیزی، بلندهمتی، کرامت، حشمت، دولت عشق، نازیدن بر فلک و حکومت بر ستاره را همه یکجا در فقر میبیند. علامه اقبال لاهوری، فقر را مشتمل بر عرفان، حماسه، شکوه و سرفرازی دانسته و مجموعهای از آموزههای حکمی، ارزشی و آیینی را به عنوان ثمرات و برکات آن برمیشمرد انسان فقیر، انسان آرمانی اقبال است.
خلاصه ماشینی:
فقری که اقبال دربارۀ آن نکتهپردازی میکند، کدام فقر بوده و فقیر و درویش موردنظر وی کیست و دارای چه ویژگیهایی است؟ آیا ارتباطی با فقر اقتصادی فرودستان و استضعاف محرومان دارد؟ یا نه، همان فقر و درویشی است که صوفیان و عارفان- همچون قشیری، نجمالدین رازی، خواجه عبدالله، مولانا، حافظ و ..
علاقه اقبال با این نگاه بلند، عمیق و گسترده، خود را که انسانی جامع، کامل و پرافتخار است، فقیر میداند و به چنین فقری که فقر علوی، عرفانی، پهلوانی و حماسی است، میبالد و مینازد: خاوران از شعلة من روشن است ای خنک مردی که در عصر من است از تب و تابم نصیب من بگیر بعد از این ناید چو من مرد فقیر (همان: 431) پینوشتها: 1و2 نک: دکتر شیخ الاسلامی، علی، «راه و رسم منزلها»، جلد اول، مرکز نشر فرهنگی آیه 1379، ص 433 و شرح دکتر علی شیروانی، انتشارات الزهرا 1373، صص166و 167.