چکیده:
مطالعة دیوان حافظ، در هر شرایطی و برای جستوجوی هر مقولهیی، لذتبخش و آموزنده است. امّا تردید نباید کرد که عشق، در غزلهای آسمانی او، هرگز عطش جستوجوگر را فرونمینشاند؛ بلکه همواره او را تشنهتر میکند. در این مقاله کوشیدهایم یک بار دیگر به این موضوع آشنا بپردازیم و عواطف و اندیشههای حافظ را با اندیشههای فیلسوفان و عارفان، رویاروی کرده، سهم حافظ را در پیشبرد «طریقت عشق»، در کنار انبوهی از مسایل که با این عاطفة انسانی، همراه میشوند، نشان دهیم. اطلاعات این مقاله از طریق کتاب و اسناد، گرد آمده و سپس دادههای تحقیق با استفاده از روش توصیفی تحلیل شده است. برای بازنمود اندیشة حافظ در این مقوله، ابتدا به سراغ مباحث کلی عشق رفته و آن را در قالب یک مثلث در دیوان حافظ کاویدهایم. مثلثی که پایهاش عشق و دو ضلع آن معشوق و عاشق است. حاصل کار این است که تمام آن چه بر زبان حافظ جاری شده، محصول تجربههای شخصی اوست و با سخن کسانی که «عشق» را با «عقل» توصیف کردهاند، بسیار متفاوت است.
خلاصه ماشینی:
بنابراین میتوان گفت جهانبینی حافظ از عنصرهایی ترکیب مییابد که هر یک به نوعی با مسألة عشق پیوند میخورد و خود را در یک نظام تقابلی، نمایان میسازد و تمام این تقابلها قابل تأویل به یک تقابل اصلی، مثلا نور و ظلمت است.
» (پورجوادی، 1387: 242) عشق از نظر حافظ نه تنها پاسخی به مسألة وجود است؛ بلکه آن را چونان روح هستی در همه جا ساری میداند و میگوید «طفیل هستی عشقاند آدمی و پری» و نیز سیر سپهر و دور قمررا چه اختیار در گردشند بر حسب اختیار دوست/43 به بوی زلف و رخت میروند و میآیند صبا به غالیه سایی و گل به جلوهگری/316 عشق عاطفهیی انسانی و عواطف موضوع دانش روانشناسی است.
از این گذشته از آن روی که انسان خردمند به تحقق کمال خود میاندیشد و کمال، بیعشق که چیزی جز اشتیاق یکی از دو نیمه برای رسیدن به دیگری و تکمیل کردن آن نیست، تحقق نمییابد، هر کمالجویی همواره نیمة دیگر خویش را که مظهر عشق است، میجوید.
این استعداد و ذوق درک حسن و عاشق شدن با توجه به تفاوتهای فردی، به گفتة حافظ، در آدمیان یکسان نیست: چو مستعد نظر نیستی وصال مخواه که جامجم نکند سود وقت بیبصری بنابراین عشق برای زندگی، با هر طرز تلقیای از هستی، ضرورت دارد.