چکیده:
نظریه های یونگ،ﺗﺄثیر بسزایی در علوم روانشناسی و متون ادبی داشته و او را در زمرة یکی از اندیشمندان بزرگ قرن20م، قرار داده است، این پژوهش، از میان نظریه های متفاوت یونگ، به بررسی نظریه کهن الگوها و تطبیق آن با عناصر داستان دقوقی در مثنوی پرداخته است، کهن الگوها، در عمیق ترین لایه های ناخودآگاه جمعی انسان قرار گرفته است که بیانگر تصاویر ذهنی جهان شمولی است که در تعادل روانی شخص اهمیّت بسیاری دارد، این مقاله، با روش توصیفی- تحلیلی، ﻣﺴﺄلة انواع کهن الگوها را در این داستان مورد بررسی قرار داده است، نتایج تحقیق بیانگر آن است که دقوقی، کهن الگوی قهرمان و سمبل «خودآگاهی من» است و تلاش او در سراسر داستان، نشانگر تکامل و رشد روانی او است، کهن الگوی سفر، شامل 3 مرحله؛ جستوجو، پاگشایی و بلاگردانی است که دقوقی توانست با موفقیّت مراحل صعب و دشوار گذار را طی سازد،شکوفایی نفس او، در گرو شناخت سایه یا منبع عظیم نیروی غرایز است؛ مردم داخل کشتی، وجه منفی ضمیر دقوقی هستند که او توانست، بر سایة خویش تسلّط بیابد، قرار گرفتن کشتی بر روی آب، تجدید حیات یا نوزایی را برای او به همراه دارد، دیدار با مادینه منفی، در قالب شب که با اصل زنانه مرتبط است، بر او فرافکنی شده،دیدار با پیران خردمند، در سیر صعودی او موثّر واقع گشته وسیر آفاقی و انفسی او، در 3 ماندالا قابل ترسیم است، بدین ترتیب او توانست، از مرحله جهل و کودکی گسسته شود و به بلوغ و انکشاف خویشتن نایل گردد.
خلاصه ماشینی:
تو و آن دل پشیمان که زهر دو تا نرستم، دل دیگرم نیامد (غزلیات شمس:130) ـ قافیه میانی، درونی، کناری و بیرونی: از دیگر عناصر ایجاد صوت در غزلیات شمس هستند که استاد محمدرضا شفیعی کدکنی به نیکی بدانها پرداخته است، ـ تکرار و تنوع: این مختصه به دو مفهوم در غزلیات مولانا تعریف و جایگاه موسیقیایی مییابد، الف، تنوع دادن به عناصر تکراری زبان: مولانا با بهره از عناصر معمول و طبیعی زبان، در ترتیب کلمات تغییر داده ودر همنشینی موزن نیم مصرعها طنین انداخته است و به فرجام با خلق ترکیبهای متنوع وایجاد موسیقی، تازگی وتنوع آوایی را از تکرار به شکل هنرمندانه استخراج کرده است و شور و حرارت را در مضامین عارفانۀ غزل خود میدمد: ای جان جان جانان، از ما سلام برخوان رحم آر برضعیفان، عشق تو بی امان است (غزلیات شمس:64) دلوجان فانی«لا»کن تن خود همچو قبا کن نه اثر گو، نه خبر گو، نه نشانی نه علامت چو من از خویش برستم، ره اندیشه ببستم هلهای سرده مستم برهانم بتمامت (غزلیات شمس:59) ب، تکرار کلمات، ترکیبها و نغمۀ حروف، (در موضوع حرفآهنگ بدان پرداخته میشود)، ـ رجوع: رجوع به یک مضمون واحد، مستلزم کلمات مشترکی است که ساختار زبانی مشابه و همآوایی دارد و این عامل نیز در کنار دیگر خروشهای زبانی و جوششهای حرکتی معنا، سبب خروش و فراز آواهای غزل مولاناست: دوش خوابی دیدهام خود عاشقان را خواب کو؟(444)، جان و جهان!