چکیده:
بابا افضل، فرزانه سده ششم، در عین آنکه نقطه مرکزی هستی یا وجود انسان را نفس وی می انگارد، در همان حال او را هم صاحب خرد می بیند به گونه ای که جدا کردن این دو؛ یعنی نفس و خرد ره یافته از هم امری محال است. در دیدگاه بابا افضل ادراک و دریافت همان حقیقت است؛ از این رو در اندیشه این حکیم، خودآگاهی حرکتی است که انگیزه و شوق آن در خود نفس انسان پدید می آید. نفس به جهت همسرشت بودن(همجنسی) با اسباب یاریدهنده روحانی، فقط از این اسباب می تواند بهره مندی شایسته یابد تا با شایستگی از نقصان و فرا افتادگی در چاه سار دنیا رهایی یابد و به جاودانگی و رستگاری دست پیدا کند. در اندیشه بابا افضل از آنجا که هر موجودی خاصیّتی دارد که فقط در مرتبه همان خاصیت می تواند کمال خاص خود را پیدا کند؛ با سعادت ها و شقاوت هایی که نه سعادت محض اند و نه شقاوت محض رو به رو می شویم. اماانسان متفکر خردمند در نهایت سلوک معرفتی خود و در پناه خرد می تواند به امن مطلق دست یابد.
Baba Afzal's view says that the center of Human's existence is psyche and that at the same time Human has wisdom. It is impossible to separate these two (psyche& wisdom) from each other in Baba Afzal's view. Precision means truth; therefore, this philosopher's idea is the consciousness of a movement which it's enthusiasm and motivation are produced in psyche itself. Baba Afzal discloses that every enti has a feature which can reach perfection through that feature. We deal with well-being and adversity. These well-being and adversity are not full ones, but an inseparable synthesis of both. In the final guest, Human can reach a full security thorough the shelter of wisdom; because psyche is the same as the spiritual helper tools, it exploits these tools in order to free from Depletion and reach eternity.
خلاصه ماشینی:
رابطه «حال» و «خاصیت» همچون «مایه» و «صورت» است که حاصل آن دو پیدایی حرکت است، حرکتی که در نفس، خود موجود است و از این روست که «نفس» در نظریه فلسفی بابا افضل به عنوان نقطه حرکت به سوی مراتب بالا از جایگاه بس مهمی برخوردار است؛ چنانکه میگوید: «تمام شدن و به کمال رسیدن، خاصیت برخاستن نفس شماست از خواب بیخودی و بیخبری، و خود را بینیاز و باقی یافتن؛ و اما نشان قصور و نقصان، سستی طلب و کمی شوق کمال و دشمن داشتن اسباب یاریدهنده بر تمامی و گریزان شدن از بار مشقت طلب.
» (همان:6) بدینگونه معلوم میشود که طلب که شوقی نهاده در نفس است میتواند منزل یا نخستین مرحله حرکت به سوی سعادت دیگر باشد و درواقع بابا افضل از جهتی بحث طلب را به میان میآورد تا هم به شوق درونی انسان توجه داده باشد و هم به مسأله اراده؛ و بدینگونه انسان را نه تنها موجودی مجبور در طی حیات نمیبیند بلکه او را طالبی میبیند که با اراده واز سر آگاهی، مشتاق رسیدن به مراحل گوناگون پیدایی و روشنی شده است.
» (همان) چنانکه در این رباعی، خودآگاهی را آسودگی از هرگونه قید و تعلقی دانسته است: آنکیست کهآگاه ز حس و خرد است آسوده زکفرودین و از نیک و بد است کارشنهچوجسمونفسدادو ستد است آگاه بدو عقل و خودآگاه به خود است (13،3) باور بابا افضل این است که چون انسان به مرحله دانش اصلی رسید و به خرد پناه جست و آثار نشانههای آن را بر ظاهر (گفتار) و باطن (کردار) خود مشاهده کرد دیگر به مرتبه نفس مادون فرو نمیافتد چرا که انسان دانا نفس خود را پرورش داده و به مرحله کمال نفس والای انسانی (یگانگی خرد و خردمندی) رسانده است؛ در چنین مرحلهای است که خرد الهی بدرقه راه آنان است.