چکیده:
مطالعات تاریخ رسانه نشان داده است که رسانهها صرفنظر از نوع و شکل آنها و مدرن یا سنتی بودن، این قابلیت را دارند که در هرگونه حرکت و تحول اجتماعی، از جمله پیشرانها باشند. این مقاله به بررسی الزامات ساختاری و محتوایی رسانه، هم در زمینهسازی و هم در چشمانداز تمدن نوین اسلامی میپردازد. مقاله میکوشد به این پرسش اصلی پاسخ دهد که اگر قرار است رسانهها در زمینهسازی تحقق تمدن نوین اسلامی پیشران و یاریگر باشند، از نظر ساختاری و محتوایی از کدام ویژگیها باید برخوردار باشند؟ ازآنجاکه نوع و عملکرد رسانه در مقیاس محلی با نوع و عملکرد آن در مقیاس ملی و در اینجا تمدنی متفاوت است، انتظار میرود نوع و عملکرد رسانه در مقیاس تمدن نوین اسلامی نیز در تراز چنین تمدنی عمل کند. طرح مفهوم «رسانههای تمدنی» ازیکسو، و تبیین ویژگیهای آن، نظیر برخوردار بودن از رویکرد تمدنی، حرکت در مسیر وحدتآفرینی در عین کثرت، توحیدگرایی، عدالتمحوری، پیشرفتگرایی، نفی سلطه و... بهلحاظ محتوایی ازسویدیگر، و نیز طرح مفهوم «عصبیت رسانهای»[1] برمبنای خصلتهایی همچون همگرایی، یاریگری، و نیز تعلق خاطر رسانهای فراگیر و... برپایه اصول و مبانی اعتقادی، بهجای منافع رسانهای، گروهی، ملی، منطقهای، نَسَبی، طایفهای و قومیتی ازسوی سوم، مهمترین یافتههای این مقاله است. مقاله برای گردآوری دادههای پژوهش از روش اسنادی، و نیز برای تحلیل داده از رویکرد توصیفی ـ تحلیلی بهره گرفته است.
1- بهکارگیری دو مفهوم «رسانههای تمدنی» و «عصبیت رسانهای» برای نخستینبار و از نوآوریهای مقاله است.
خلاصه ماشینی:
7 رسانه تمدنی؛ ویژگیها و جهتگیریها برآیند شاخصهای عملکرد رسانه در بستر تمدنی، براساس آنچه تاکنون گفته شد، اجمالا مواردی ازایندست است: نگاه به امر رسانهای، بهمثابه امری وجودی؛ تعامل فراملی با دیگر ملیتهای واقع در یک تمدن؛ توجه به معناسازی مشترک؛ تقویت و حمایت از تنوع و تکثر هویتهای فرهنگی در بستر تمدن؛ ابتنا بر بنیادهای وحدتبخش تمدنی؛ درنظر گرفتن پیشینه تنوعات فرهنگی؛ برنامهریزی برای شکلگیری بینالاذهانی تمدنی؛ و زمینهسازی برای ایجاد هژمونی جدید تمدنی، فارغ از یکدستسازی ومعطوف به آرمان تمدن.
تبدیل کردند: در نسل اول، افرادی چون ماکس وبر با بحث درباره ویژگیهای مدرنیته غربی، و دروکیم با بحث درباره امکان تحول جامعه از انسجام مکانیکی به انسجام ارگانیکی، آنهم در تمدن غربی قرار دارند؛ نسل دوم را افرادی مانند پیتریم سوروکین و مطالعات او درباره تمدن غرب و زیرساختهای آن، و نیز نوربرت الیاس و مطالعاتش درباره فرایند تمدنی شدن و ارتباط آن با موضوع خشونت تشکیل میدهند؛ اما درنسل سوم، نظریهپردازانی مانند آیزنشتات و هانتینگتون، به پیشبرد و انسجام بیشتر این سطح تحلیل توجه کردند.
محسن مهدی همین معنا را مدنظر دارد و دراینباره عصبیت را علت نخستین دگرگونیها وجنبشها پس از شکلگیری عمران میداند که - تعابیر متعدد از عصبیت را میتوان در این منابع مطالعه کرد: طباطبایی، 1379؛ آزاد ارمکی، 1374؛ روزنتال، 1394؛ شیخ، 1371؛ ایولا، 1363؛ مهدی، 1372؛ حسین، 1382؛ صادقی فسایی، 1379؛ اطهری، 1378.