چکیده:
مقالۀ پیشرو با تعریف ایمان و ایمان گرایی مؤمنان (مسلمان، مسیحی و یهودی) و تقسیم آن به حاد و معتدل و بررسی رابطۀ ایمانگرایی و شکاکیت، به تحلیل دینگرایی ویتگنشتاین پرداخته است. نگاه دینی ویتگنشتاین بر خصلت غیرشناختی زبان دینی اذعان دارد و در عین حال باورهای دینی را اغلب بیدلیل میداند. فلاسفهای که بهنوعی تحت تأثیر افکار وی قرار گرفتهاند، با عنایت به درستی تفسیر ایمانگرایانه یا زبان دینی ویتگنشتاین، دربارۀ ناواقعگرا بودن وی تردید دارند. بهمنظور سهولت، ایمانگرایی ویتگنشتاینی را در سه نکته خلاصه میکنیم: 1. بیدلیل بودن باورهای دینی؛ 2. تفسیر غیرشناختی از آنها و 3. تفسیر ناواقعگرایانه از دین.
The previous paper defines the faith and faith of believers (Muslims, Christians, Jews) and their division into acute and temperate, and examines the relationship between faith and skepticism to the analysis of Wittgenstein's religiosity.
Wittgenstein's religious view acknowledges the non-cognitive character of the religious language, while at the same time he believes religious beliefs to be often unreasonable. Philosophers, who are somehow influenced by his thoughts, are skeptical of the untruthfulness of his faithfulness or Wittgenstein's religious language. For ease, we summarize Wittgenstein's faith in three things: 1. Unreasonableness of religious beliefs, 2. Non-cognitive interpretation of them, and 3. Unrealistic interpretations of religion.
خلاصه ماشینی:
Fideism ديدگاه هاي آنها هيچ تعارضي با اصول عقلي ندارد، بلکه با آنها انسجام و سـازگاري لازم را دارد؛ فيلسوفان و متکلمان معتقد به الهيات طبيعي، تمام سـعي خـود را مبـذول داشـتند تـا باورهاي ديني مردم را بر مبناي اصول عقلي يا تجربي مبرهن کنند (سـعيدي، ١٣٧٦: ١٣٧)؛ اما ايمان گرايان ، چنين تلاش هايي را در مورد باورهاي ديني بيهوده مي دانند؛ زيـرا معتقدنـد که باورهاي ديني حاصل ارادة خضوع و خشوع انسـان در برابـر خداونـد اسـت و در ايـن اراده ، به تأييد عقل و برهان هيچ نيازي نيست (پنلهام ، بي تا: ٣٧٦).
از طرفي، ايمان گرايان عموما به شکاکيت (در حـوزة ديـن ) خوشـبين هستند و تلاش شکاکان را براي تأييد ديدگاه هاي خود مـي داننـد؛ البتـه شـک و ترديـد در توانايي عقل در درک حقايق ديني، گاهي به صورت شک و ترديد در خـود واقعيـت دينـي ظهور مي کند، زيرا اين افراد اصولا باورهـاي دينـي را بـه صـورت نـوعي ميـراث فرهنگـي مي پذيرند و اصلا آن را داراي مضمون واقعي نمي دانند.
در تعريف معاصر از فلسفۀ دين ، اصطلاح ايمان گرايي ويتگنشتايني، براي توجيه تفسـير خاص و احيانا مناقشه پذيري است که برخي از شاگردان و پيروان ويتگنشتاين از سخنان او دربارة باورهاي ديني دارند (جوادي، ١٣٧٩: ٣٢).
بنا به نظر جان هيک ، هر نوع ديدگاه غيرشناختي دربارة زبـان دينـي، لزومـا بـه معنـاي پذيرش غيرواقع گرايي است ؛ بنابراين نظريۀ فيليپس ديدگاه غيرواقـع گرايانـه اي از باورهـاي ديني محسوب ميشود (هيک ، ١٩٩٣: ١١) اما به نظر مي رسد ايـن احتمـال وجـود دارد کـه کسي در معيشت ديني و بر اساس بازي زباني دين ، ادعاي واقع گرايانه نداشته باشد و وقتي دربارة خداوند صحبت مي کند، مضمون اخلاقي را در نظر داشته باشد؛ ولي همين شـخص خارج از معيشت ديني، طرز تفکر ديگري دارد.