چکیده:
نظر ارسطو در باب وجود و موجود در طول تاریخ فلسفه، از جانب شارحان و دیگر فلاسفه مشاء بارها مورد بررسی قرار گرفته است. از جمله شارحان مهم و تاثیرگذار ارسطو در این مورد (در دو جهان مسیحیت و اسلام) بوئتیوس و فارابی هستند. فارابی در سنت فلسفه اسلامی به عنوان نخستین متفکر، پرسش از معنای وجود را به طور جدی مطرح نموده و با گذار از تمایز منطقی میان وجود و ماهیت به تمایزی متافیزیکی، امکان تمایز میان واجب و ممکن را طرح و سپس با رویکردی نوافلاطونی به توجیه آفرینش بر اساس نظریه فیض پرداخته است. بوئتیوس نیز به عنوان نخستین متفکر مشایی سنت فلسفه مسیحی است که بحث تمایز وجود و موجود را شالوده فلسفه خود (مخصوصا در باب مسئله شر) نموده است. او با استفاده از نظریه صورت و ماده، این تمایز را توجیه نموده که شرحی است بر نظر ارسطو در این باب، لیکن با رویکردی الهیاتی. چنین توجیهی وی را بر آن داشته که جهت تبیین مسئله آفرینش و رابطه خالق و مخلوق از نگاه افلاطونی و مسئله بهرهمندی او نیز کمک بگیرد.
در این نوشتار بعد از تبیین مسئله تمایز، به تحلیل دیدگاه هر دو متفکر در مورد ماهیت این تمایز، انگیزههای نیل به آن و نتایج و پیامدهای آن در فلسفه این دو فیلسوف پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
3. تمایز وجود و ماهیت نزد فارابی در میان فیلسوفان مسلمان، جستجو از معنای هستی به سبب محوریت مسئلۀ فیض و مراتب هستی از اساسیترین مسائل میباشد و این فارابی است که نخستینبار اهمیت این پرسش را مطرح میکند و شاید به همین علت است که او در سنت اسلامی، شأنی همتراز با شأن ارسطو در فلسفۀ یونانی دارد.
آنها در واقع با این پرسش روبهرو هستند که: اگر خداوند هست یا وجود دارد، چگونه ممکن است که دیگر موجودات نیز باشند و وجود داشته باشند؟ به عبارتی دیگر، نحوۀ بودن و وجود داشتن این دو موجود به چه صورت است؟ چگونه میتوان واژهای را برای دو موجود مختلف به کار برد که ماهیتا از یکدیگر متفاوتاند و معالوصف موجودند؟ لذا باید به تشخیص و تمییز و تفکیکهایی دست زد که به کمک آن تمایزات بتوان الف) وجود و معنای موجود بودن خداوند را اثبات کرد؛ ب) وجود و موجود بودن موجودات را اثبات کرد؛ ج) تعالی و برتر بودن خداوند را از دیگر موجودات نشان داد، در عین اینکه رابطه و نسبت میان آنها خدشهدار نشود؛ د) در یک کلام باید بتوان راهی برای تبیین مسئلۀ خلقت یافت.
اگر وجود این موجود خاص و مخصوص از طرف خداوند اعطا شده است، پس آیا خداوند نیز دارای وجودی خاص و مخصوص خود است؟ اگر خداوند نیز موجود است، فرق موجودیت وی با موجودیت سایر موجودات در چیست؟ رابطۀ میان خدا به عنوان صورت محض و دیگر صورتهای جوهری که ماهیت اشیا را تشکیل میدهند، چیست؟ بوئتیوس در واقع معتقد است که این صور اصلا صور نیستند یا به عبارتی شایستۀ نام صور نیستند.