چکیده:
در روایتشناسی، راوی نقش مهمی در باورپذیری و جلب اعتماد مخاطب دارد. جستار حاضر با تکیه بر نظریه شلومیت ریمون- کنان ، رمان «دختری در قطار» اثر پائولا هاوکینز</ (۱۹۲۷) را از منظر قابل اعتماد نبودن راوی مورد بحث و بررسی قرار میدهد. بر اساس این نظریه، دلایل اصلی و بنیادی بیاعتباری گفتههای راوی در یک روایت دانش محدود راوی، مداخله شخصی وی در داستان، و معیارهای ارزشی متناقض او در طول روایت میباشد. راوی «دختری در قطار» به دلیل ضعف حافظه، درگیریهای شخصی با شخصیتهای داستان، و ارزش گذاری پیچیده و اغلب متناقض پیرامون داستان، روایت جانبدارانهای از وقایع داستان دارد. یافتههای تحقیق نشان میدهد که روایت راوی «دختری در قطار» مغایر با رخدادهای جهان واقعی داستان است طوری که نمیتوان در صحت و سقم گفتههای راوی شک نکرد.
خلاصه ماشینی:
در اين پژوهش با استناد بر متن اصلي داستان به شـيوه توصـيفي- تحليلـي، راوي اصلي داستان مورد بحث و بررسي قرار گرفتـه و غيـر قابـل اعتمـاد بـودن راوي از دانش محدود او در گـزارش وقـايع داسـتان ، دخالـت دادن دلايـل شخصـي در روايـت و همچنين با زير سؤال بردن معيارهاي ارزشي خود پيرامون رويدادهاي داسـتان اسـتنباط شده است .
با توجه به پيشينه بحث از بـوث تـا معاصـر و مقايسـه نظريـه هـاي نظريه پرداران ، از دلايل انتخاب ريمون - کنان به عنوان نظريه پرداز اين جستار، کـاربردي بودن آن است ؛ به دليل اينکه دسترسي به معيارهاي مؤلف تلـويحي کـار چنـدان آسـاني نيست و بايد واقعيت هاي داستاني بر اساس واقعيت هاي غير داستاني سنجيده شود، حال آنکه نظريه ريمون - کنان با خود واقعيت هاي داسـتاني سـر و کـار دارد(هانسـن ، ٢٠٠٧: .
بـه گفتـه تـولان هـر روايـت ، نيازمنـد يـک روايت گري(راوي) است که فارغ از اينکه چقدر در پس زمينه قرار گرفته يا نـامرئي اسـت ، همواره نقشي محوري و اساسي دارد(تولان ، ٢٠٠١: ١٤)؛ اما اينکـه چقـدر مـيتـوان بـه گفته هاي راوي اعتماد کرد، جاي بحث دارد.
مشکلات روحي و رواني راشل بـه عنـوان راوي اصـلي داستان باعث شده است که خواننده نتواند به راحتي به آنچه که روايت مـيشـود اعتمـاد کند و اين موضوع به مبهم بودن داستان ميافزايد.
Love Affair Reflected in Paula Hawkins ’ The Girl on the Train Novel (2015): A Psychoanalytic Study.